دیدگاه زیستی یا زیست روانشناسی جدیدترین پیشرفت در زمینه روانشناسی است که در دوران اخیر به عنوان شاخه ای تخصصی از روانشناسی اهمیت فزاینده ای پیدا کرده است. این شاخه از روانشناسی با نامهای مختلفی مانند روانشناسی، روانشناسی زیستی، عصبشناسی رفتاری و روانشناسی فیزیولوژیک نیز شناخته میشود.روانشناسی زیستی تلاش می کند تا رابطه بین فرآیندهای فیزیولوژیکی یا بیولوژیکی را بر روی رفتار یا فرآیندهای روانی تجزیه و تحلیل کند. این شاخه تخصصی روانشناسی مطالعه می کند که چگونه مغز یا انتقال دهنده های عصبی و سایر پارامترهای بیولوژیکی بر روانشناسی و رفتار، احساسات و همچنین افکار ما تأثیر می گذارد. روانشناسان زیستی به درک اینکه چگونه عوامل یا پارامترهای بیولوژیکی مختلف بر فرآیندهای ذهنی، احساسات و عملکرد شناختی ما تأثیر میگذارند، توجه دارند.
روانشناسان زیستی تلاش می کنند تا متغیرهای روانی یا رفتاری را با متغیرهای بیولوژیکی، ژنتیکی یا فیزیولوژیکی مرتبط کنند. حوزه اصلی تمرکز روانشناسان زیستی بر درک عملکرد مغز برای درک رفتار است، زیرا سیستم عصبی مرکزی رفتار انسان را کنترل یا تحت تأثیر قرار می دهد. حوزه های اصلی ادراک و احساس تمرکز، حافظه و یادگیری، کنترل حرکت، رفتارهای انگیزشی برای به دست آوردن غذا، لباس و سرپناه، احساسات انسانی، ریتم بیولوژیکی و خواب. با پیشرفت تکنولوژی و تکنیک های تحقیقاتی، موضوعات پیشرفته مختلف مانند تصمیم گیری، استدلال، زبان و آگاهی امروزه به عنوان محورهای مورد بررسی در نظر گرفته می شود. اسکن مغز یا تکنیک های تصویربرداری مغز مانند اسکن PET، MRI، سی تی اسکن، و غیره دیدگاه روشنی در مورد عملکرد مغز انسان در اختیار دانشمندان یا محققین قرار می دهد. علوم اعصاب رفتاری سهم بسیار خوبی در درمان انواع مختلف اختلالات روانی یا عصبی دارد، حتی آنهایی که در حوزه روانشناسی بالینی قرار دارند. عصبروانشناسان نقش پزشکانی را ایفا میکنند که آسیبهای مغزی و اختلالات روانی مختلف را برای ارائه مراقبتها و حمایتهای پزشکی مورد نیاز بررسی میکنند.
تاریخ
روانشناسی زیستی به عنوان یک رشته تخصصی در قرن 18 و 19 اهمیت خود را پیدا کرد. فیلسوف برجسته رنه دکارت مدل فیزیکی را برای توضیح رفتار حیوانات و انسان ها ارائه کرد. به گفته وی، غده صنوبری که در مغز بسیاری از موجودات وجود دارد، نقطه اتصال بدن و مغز است. دکارت همچنین مسئول معرفی مفهوم رفلکسهایی بود که منجر به پاسخهای عضلانی میشد، اگرچه این موضوع بعداً توسط محققان با این استدلال که نخاع مسئول پاسخهای عضلانی است رد شد. ویلیام جیمز در آثار خود “اصول روانشناسی”، 1890، تلاش کرد تا تأکید کند که مطالعه روانشناسی باید با درک پارامترهای بیولوژیکی هماهنگ باشد. نایت دانلپ اولین بار این اصطلاح را ابداع کرد“روان زیست شناسی” در اثر خود “طرح کلی روانشناسی” در سال 1914. به طور خلاصه، فیلسوفان درگیر درک رابطه بین دنیای فیزیکی و ذهنی بودند.
از قرنهای 18 و 19، محققان یافتههای تحقیقاتی مهمی را ارائه کردهاند که عملکرد مغز انسان را توضیح میدهد و از یافتههای مهمی در مورد نورونها، عملکرد سیستم عصبی و انتقالدهندههای عصبی پرده برداری کردهاند. یک روانشناس زیستی عمدتاً علاقه مند به مطالعه سه جزء حیاتی بیولوژیکی است که عبارتند از مغز، سیستم عصبی مرکزی و انتقال دهنده های عصبی.
ارتباط دیدگاه بیولوژیکی در روانشناسی
یکی از دیدگاه های عمده در روانشناسی، دیدگاه بیولوژیکی است که شامل مطالعه مغز، ژنتیک، سیستم ایمنی و همچنین سیستم عصبی است. مکاتب مختلف فکری در روانشناسی از دیرباز حول بحث تربیت در مقابل طبیعت متمرکز شده اند. مکتب فکری که از جنبه پرورش این بحث حمایت می کند، قویاً معتقد است که محیط نقش مهمی در شکل دادن یا تأثیرگذاری بر رفتار دارد. در حالی که، کسانی که از جنبه طبیعت حمایت می کنند معتقدند که عوامل بیولوژیکی بر رفتار انسان تأثیر می گذارد.
رابطه روانشناسی و فیزیولوژی از سالها پیش مورد بررسی قرار گرفته است. این چارلز داروین بود که این ایده را مطرح کرد که ژن ها و تکامل بر رفتار تأثیر می گذارند. دیدگاه بیولوژیکی مسائل و اعمال انسان را تحلیل می کند. بیایید مثال پرخاشگری را در نظر بگیریم و دیدگاه های مختلف چگونه پرخاشگری را تفسیر می کنند. دیدگاه روانکاوانه ممکن است پرخاشگری را نتیجه تجربه اولیه کودکی یا تمایلات ناخودآگاه بداند. دیدگاه رفتاری ممکن است به پرخاشگری به عنوان یک الگوی رفتاری نگاه کند که از طریق تداعی، تنبیه و تقویت شکل می گیرد. از سوی دیگر، دیدگاه اجتماعی، فشارهای گروهی یا نیروهای اجتماعی را به عنوان تأثیرگذاران اصلی بر رفتار انسان میداند. دیدگاه بیولوژیکی، سعی خواهد کرد عوامل بیولوژیکی یا ریشه هایی را که ممکن است منجر به رفتار تهاجمی شود، تجزیه و تحلیل کند. که ممکن است به همان اندازه شامل در نظر گرفتن آسیب مغزی یا عوامل ژنتیکی باشد که میتوانند عوامل اصلی نشان دادن رفتار پرخاشگرانه باشند. زمینه های مورد علاقه روانشناسان زیستی عبارتند از:
-
- درک چگونگی تأثیر شرایط آسیب زا مغز بر الگوهای رفتاری.
-
- بررسی چگونگی تأثیر بیماریهای دژنراتیو مغز بر نحوه عملکرد افراد.
-
- تجزیه و تحلیل ارتباط بین عوامل ژنتیکی و رفتار پرخاشگرانه؛ مطالعه اینکه چگونه اختلالات روانی می تواند نتیجه آسیب به مغز باشد.
-
- مطالعه شباهتها و تفاوتهای دوقلوها برای تعیین اینکه کدام ویژگیها برآیند عوامل ژنتیکی و ویژگیهایی که نتیجه عوامل محیطی هستند.
نقاط قوت و محدودیت های دیدگاه بیولوژیکی
دیدگاه بیولوژیکی به عنوان علمی ترین شکل تحقیق در نظر گرفته می شود، زیرا به شدت بر تکنیک های تجربی متکی است که اعتبار این رویکرد را فراهم می کند. مطالعاتی که با استفاده از این رویکرد انجام می شود در محیط های آزمایشگاهی کنترل شده انجام می شود و نتایج تحقیقات آنها قابل اعتماد و همچنین قابل پیش بینی است. نتایج تحقیقات به دست آمده نیز عینی است زیرا یافته ها بر اساس بررسی علمی متغیرهای بیولوژیکی به جای عوامل ذهنی یا مشاهدات صرف است. در نتیجه دیدگاه بیولوژیکی کمک بسیار خوبی در درمان اختلالات روانی یا روانی جدی دارد. یکی از محدودیتهای اصلی این رویکرد این است که محدودکننده تلقی میشود زیرا دیدگاه زیستشناختی دیگر تأثیرات روی رفتار مانند عوامل محیطی را در نظر نمیگیرد.
دیدگاه بیولوژیکی یکی از دیدگاه های مختلف در روانشناسی است که به روانشناسان در درک ارتباط بین نیروهای فیزیولوژیکی، مغز، انتقال دهنده های عصبی و رفتار انسان کمک کرده است. این دیدگاه به محققان در کشف راه حل های دنیای واقعی یا کاربردهای عملی برای مقابله با مشکلات رفتاری یا روانی کمک کرده است.
بدون نظر