چرایی و چگونگی بشردوستی شرکتی
رهبران شرکتها و کسبوکارها پس از اینکه به میزان معینی از موفقیت در حرفههای حرفهای و تحقق زندگی شخصی خود دست یافتند، اغلب تمایلات و غرایز انسان دوستانه برای کمک به جامعه دارند.
در واقع، اغلب رهبران شرکتها و کسبوکارها پس از تبدیل شدن به افسانهها، اغلب نگرش خود را به جامعه پس از مرحله خودشکوفایی تئوری مزلو دارند.
به عبارت دیگر، آنها به مرحله ای از زندگی می رسند که هدف اصلی آنها تحقق چشم انداز و رسالت خود برای جامعه است و آرزوی کمک به مردم و جوامع با نگاه انسان دوستانه را دارند.
این را می توان در روشی که رویاپردازان و افسانه های مختلف تجارت مانند بیل گیتس، وارن بافت، NR نارایانا مورتی، و عظیم پریمجی، بنیادها و ابتکارات بشردوستانه راه اندازی کردند، دید که می توانند به محرومان و نیازمندان کمک کنند.
در واقع، آنها راه افسانه های سرمایه داری اصیل و پیشرو مانند راکفلر، فورد و دیگران را دنبال می کنند که به طور مشابه پایه های خود را برای کمک به بشریت برپا کردند. وجه مشترک این بنیادها و ابتکارات این است که توسط افراد یا سازمانهای مربوطه تأمین مالی میشوند و اغلب موظفند بدون اتلاف پول و زمان در پیچیدگیهای طولانی و پرزحمت بوروکراتیک به افراد نیازمند حداکثر کمک کنند.
نحوه عملکرد بنیادهای بشردوستانه شرکتی
تفاوت ابتکارات و سیاستهای دولتی و طرحهای رفاهی با بنیانهای شرکتی در این است که غالباً بدون واسطه و بدون نشتی در قالب سربار و هزینههای غیرضروری با ذینفعان درگیر میشوند.
از سوی دیگر، این بنیادهای شرکتی نیز توسط فارغالتحصیلان مددکاری اجتماعی بسیار ماهر و افرادی با تجربه مستقیم کار در این زمینه کار میکنند و از این طریق تأثیر سرمایههای صرف شده برای اهداف عالی را به حداکثر میرسانند.
علاوه بر این، بنیادهایی مانند بیل و ملیندا گیتس و راکفلر نیز شناخته شده اند که با دولت ها همکاری می کنند تا اطمینان حاصل کنند که هماهنگی بهتری در بالا و پایین زنجیره ارزش بشردوستانه وجود دارد.
علاوه بر این، از آنجایی که مددکاران اجتماعی باتجربه ای وجود دارند که این بنیادها را پرسنل می کنند، همچنین رایج است که این بنیادها بر روش های دقیق برای پرداخت وجوه پافشاری کنند که در آن امکان سنجی و تأثیر چنین پرداخت هایی قبل از تصمیم گیری برای تأمین مالی آنها به طور عمیق مورد مطالعه قرار می گیرد.
برخی تا آنجا پیش میروند که میگویند برخی از این بنیادهای شرکتی هم از نظر رویکرد و هم از نظر روشهای ارزیابی و تصمیمگیری در مورد تأمین مالی، مانند شرکتهای کارآمد عمل میکنند.
برخی انتقادات از بنیادهای بشردوستانه شرکتی
با توجه به این که در سالهای اخیر، برخی از فعالان، روشها و رویکردهای این بنیادها را از نظر گرفتار شدن در دام تبلیغات و جلب توجه و همچنین آنچه به عنوان کنشگری پنج ستاره شناخته میشود، زیر سوال بردهاند. بنیادها اغلب وجوه خود را بدون تأثیر واقعی یا معنادار خرج می کنند.
به عبارت دیگر، به همان روشی که اغلب طرحهای دولتی اغلب به عنوان عکسبرداری برای سیاستمداران و افراد مشهور ختم میشوند، فعالان ادعا میکنند که طرحهای بشردوستانه نیز به آنها کمک میکنند.
علاوه بر این، روشهای آنها نیز از نظر عدم تأثیر آخرین مایل بر مردم مورد تردید قرار گرفته است که در آن برخی از بنیادها بدون اینکه ذینفعان واقعی سود زیادی ببرند، پول خرج میکنند.
البته، این چیزی است که بنیاد بیل و ملیندا گیتس تا حدی از آن اجتناب کرده است و در آن اقداماتی برای کاهش مشکلات Last Mile در آفریقا انجام داده است، جایی که واکسیناسیون و سایر ابتکارات بهداشتی آنها متمرکز است.
بنابراین، میتوان گفت که برخی از پایهها به دلیل داشتن گوش به زمین، انتقاد و بازخورد را با میل و رغبت دریافت میکنند و به دنبال بهبود آن هستند.
بشردوستی شرکتی باید با ابتکارات دولتی همراه شود
نکته کلیدی که در اینجا باید به آن اشاره کرد این است که درک روزافزونی وجود دارد که سازمانهای غیردولتی یا سازمانهای غیردولتی، بنیادهای بشردوستانه شرکتی، و تراستهای مختلف در برخی مواقع باید با دولت ارتباط برقرار کنند، زیرا تنها در آن زمان این طرحها و ابتکارات تأثیر واقعی خواهند داشت. .
از سوی دیگر، وقتی دولتها درگیر میشوند، قطعاً فساد و نشت وجود خواهد داشت و به همین دلیل است که سرمایهگذاران شرکتها و بنیادها باید طناب محکمی بین حداکثر کردن تأثیر و به حداقل رساندن اتلاف و ناکارآمدی طی کنند.
اینجاست که شخصیتهایی مانند بیل گیتس بر دیگران پیشی میگیرند، زیرا به دلیل موقعیتش به عنوان یک بینشگر کسبوکار، احتمال بیشتری دارد که با سهامداران دولتی به شیوهای بهتر درگیر شود و از این رو، از آن به عنوان اهرمی برای انجام سریعتر کارها استفاده کند. بهتر.
در واقع، این چیزی است که برخی از بنیادها در هند مانند بنیاد Infosys و APPI یا ابتکار بشردوستانه عظیم پریمجی نیز تلاش کرده اند تا از حسن نیت و احترامی که حامیان خود در جامعه دارند برای اجرای طرح ها و ابتکارات مختلف استفاده کنند. به شیوه ای کارآمد با مشارکت دادن سهامداران دولتی و غیردولتی به شیوه ای مؤثرتر.
نتیجه
در نهایت، لازم به یادآوری است که تعداد بسیار کمی از بنیادهای بشردوستانه شرکتی به مقیاس و اندازه مورد نیاز برای ایجاد تأثیرات معنادار می رسند و از این رو، شایسته است بگوییم که آنها باید مکمل و مکمل تلاش های دولت باشند و از پایه های خود برای انتقال پیام استفاده کنند. که دولت باید ابتدا دست به کار شود.
به عبارت دیگر، بشردوستی شرکتی نمی تواند جایگزینی برای اینرسی دولتی باشد و از این رو، این چیزی است که باید برای همه ذینفعان درک شود.
برای نتیجه گیری، زمانی که بنیادهای شرکتی به مقیاس لازم می رسند و یک رویاپرداز افسانه ای به عنوان حامی خود دارند، اغلب بیشترین تأثیر را بر جامعه می گذارند.
بدون نظر