راه اندازی یک کسب و کار آسان نیست. بیش از 90 درصد از مشاغلی که هر ساله راه اندازی می شوند در سه سال اول ورشکست می شوند. کمتر از 10 درصد در طول سال ها به زندگی خود ادامه می دهند. دلیل شماره یک ورشکستگی استارتاپ ها کمبود پول نقد است. این ما را به این سوال می رساند که استارتاپ ها پول نقد خود را چگونه خرج می کنند؟ آیا راهی برای اولویت بندی هزینه ها دارند؟
در این مقاله به اشتباهات رایج استارت آپ ها با سرمایه خود می پردازیم .
دفاتر فانتزی
استارت آپ های فناوری تا حد زیادی به کارمندانی که در آنها کار می کنند وابسته هستند. در نتیجه، آنها میخواهند کارمندان با استعداد را تشویق کنند تا شغلهای با درآمد خوب خود را در شرکتهای چند ملیتی ترک کنند. در تلاش خود برای انجام این کار، آنها اغلب از حد مجاز عبور می کنند. بنیانگذاران تمایل دارند مقدار زیادی پول را برای داشتن جذاب ترین دفتر در شهر خرج کنند. ممکن است لازم باشد که محیطی امن و مطمئن برای کارکنان فراهم شود. با این حال، تهیه تنقلات و نوشیدنی های نامحدود برای آنها ضروری نیست. درست است که شرکت هایی مانند گوگل چنین دفاتری دارند. با این حال، برای یک استارتآپ بهتر است ابتدا یک مدل کسبوکار قوی بسازد و تنها پس از آن به یک دفتر گران قیمت بپردازد.
جذب مشتری
این یکی دیگر از حوزههایی است که بسیاری از استارتآپها تمایل دارند پول خوب را پس از بد ریختن کنند. اخیراً شرکتها روند کسب سهم بازار را قبل از رسیدن به سودآوری آغاز کردهاند. این اغلب باعث میشود استارتآپها محصولات یا خدمات خود را با قیمتهای پایین ارائه دهند. در بیشتر این موارد، سازمان از این فروش ها ضرر می کند و بهتر است نفروخت. با این حال، اغلب بیان می شود که این ضرر را باید سرمایه گذاری در جذب مشتری در نظر گرفت. ایده این است که مشتریان درگیر یک محصول شوند و در نهایت شروع به پرداخت برای آن کنند.
بسیاری از استارت آپ ها به سختی یاد گرفته اند که این همیشه درست نیست. در بیشتر موارد، چنین سیاستهایی فقط افراد رایگان را جذب میکنند. این مشتریان به محض اینکه از آنها خواسته شود برای محصول یا خدمات پرداخت کنند، به سرعت شرکت را ترک می کنند. بنابراین، استارتآپها باید توجه خود را بر جذب مشتریان واقعی متمرکز کنند تا اینکه محصولات خود را به فروشندگان رایگان تخفیف دهند.
هزینه های عملیاتی
استارت آپ ها اغلب می خواهند با غول های شرکتی رقابت کنند. از این رو آنها تمایل دارند همان ابزارهایی را بخرند که این غول ها انجام می دهند. برای بسیاری از استارتآپها، این ممکن است یک استراتژی اقتصادی مناسب نباشد. عاقلانه نیست که پول نقدی را که به سختی به دست آورده اید برای دریافت مجوز برای نرم افزار ایمیل و تقویم سرمایه گذاری کنید. به طور مشابه، شرکت ها تمایل دارند مقدار زیادی پول را برای نرم افزار حسابداری و پردازش پرداخت خرج کنند. اینجاست که استارت آپ ها باید از مزایای فناوری مدرن استفاده کنند. بسیاری از این خدمات در فضای ابری در دسترس هستند. آنها را می توان با پرداخت کسری از آنچه ارائه دهندگان خدمات بزرگ مانند گوگل و مایکروسافت می خواهند به دست آورد. استارتآپها ابتدا باید بپذیرند که فعالیتهای آنها کوچک است و از این رو ابزارهای مورد استفاده توسط شرکتهای بزرگ ممکن است تا آنجا که به کسبوکارشان مربوط میشود، گران و از نظر اقتصادی غیرقابل دوام باشند.
پرسنل
بنیانگذاران تمایل دارند به شرکت هایی که برای آنها کار می کنند وابستگی عاطفی داشته باشند. اغلب آنها تمایل شدیدی دارند که این سازمان را به شرکت بزرگ بعدی تبدیل کنند. تعداد کارکنان یک سازمان شاخص مهمی برای رشد آن است. به همین دلیل است که بسیاری از استارتآپها تمایل دارند تعداد کارمندان خود را سریعتر افزایش دهند. کارمندان هزینه ای دائمی هستند که بسیاری از شرکت های نوپا به سادگی قادر به پرداخت آن نیستند. در عوض، آنها ابتدا باید بخشی از این کار را به شرکت های دیگر برون سپاری کنند. تنها زمانی که درآمد آنها قوی شد، باید کارکنان دائمی در تیم گنجانده شوند. همچنین، فرآیند جذب افراد جدید در تیم باید مورد بررسی دقیق قرار گیرد تا اطمینان حاصل شود که تنها کارمندانی که به ارزش شرکت میافزایند باید در تیم گنجانده شوند.
نام تجاری
برندسازی برای کسب و کارهای بزرگ است. این به این دلیل است که برندسازی منجر به سرمایه گذاری زیادی در مراحل اولیه می شود. مزایای برندسازی واقعاً در مراحل اولیه قابل اندازه گیری نیست. طبق تعریف، برندسازی یک بازی طولانی مدت است. مشکل استارتآپها این است که مطمئن نیستند در درازمدت زنده میمانند یا خیر. از این رو صرف هزینه برای چاپ آرم روی کلاه، تی شرت و جزوه واقعاً هزینه موجهی نیست. این هزینه ها برخلاف مدل کسب و کار ناب است که انتظار می رود استارتاپ ها از آن پیروی کنند.
مشاوره حقوقی
ضروری است که استارت آپ ها باید به مشاوره حقوقی قوی دسترسی داشته باشند. این هزینه شماره یک است که نادیده گرفته می شود. مشاوره حقوقی به اندازه بازاریابی جذاب نیست. با این حال، قطعاً به اندازه بازاریابی اهمیت دارد. شرکتهای استارتآپ در سالهای اولیه خود وارد بسیاری از مناطق نامشخص میشوند. این امکان وجود دارد که شرکت گاهی اوقات با مشکلات قانونی مواجه شود. بنابراین برای شرکت ها مهم است که به دنبال مشاوره حقوقی و اجتناب از این تله ها باشند. دعاوی حقوقی حتی برای شرکت های بزرگ نیز می تواند گران باشد. تا آنجا که به استارت آپ ها مربوط می شود، یک دعوای حقوقی ناخوشایند می تواند به زندگی یک استارتاپ بسیار امیدوار کننده پایان دهد.
به طور خلاصه، به دست آوردن منابع مالی یک کار بسیار دشوار برای یک استارتاپ است. با این حال، دشواری به همین جا ختم نمی شود. بنیانگذاران باید اطمینان حاصل کنند که برای چیزهای درست پول خرج می کنند.
بدون نظر