اغلب مردم با مفاهیم مدیریت برند در مقابل مدیریت محصول گیج می شوند. آنها تمایل دارند فکر کنند که هر دو یکسان هستند زیرا با یک محصول خاص در حال بازاریابی سروکار دارند و از این رو از انکوباسیون تا فروش مدیریت می شوند. با این حال، تفاوت های اساسی در نحوه عملکرد مدیران محصول و مدیران برند وجود دارد. به عنوان مثال، مدیریت برند همه چیز در مورد ایجاد فضای ذهنی برای محصول است در حالی که مدیریت محصول به ویژگی ها و مشخصات نیز مربوط می شود.
علاوه بر این، مدیریت برند اغلب در شرکتهای محصولات مصرفی انجام میشود که محصولات و خطوط تولید بیشتری دارند و از این رو تأکید کلی بر تصویر برند بیشتر است. از سوی دیگر، مدیران محصول در محیطهایی فعالیت میکنند که باید از یک محصول واحد مراقبت کنند و از این رو آوردن آن به بازار مختص آنهاست و بنابراین تمایل دارند روی تصویر بزرگ تمرکز کنند.
علاوه بر این، مدیریت برند با شرکت های محصولات مصرف کننده مرتبط است در حالی که مدیریت محصول با شرکت های نرم افزاری مرتبط است . این به این دلیل است که شرکتهای تولیدکننده محصولات مصرفی از آنجایی که آنها را به صورت انبوه به بازار عرضه میکنند، نیاز به یادآوری ذهنی برای محصولات و برندهای خود دارند.
به عبارت دیگر، شرکتهای تولیدکننده محصولات مصرفی به مخاطبان بزرگتر و پایگاه مشتری گستردهتری دسترسی پیدا میکنند، در حالی که شرکتهای نرمافزاری معمولاً تعداد مشتریان کمتری برای مقابله دارند. علاوه بر این، مدیران برند باید با ایجاد یک تصویر کلی برای نام تجاری که شامل ایجاد یک پیشنهاد ارزش بر اساس ارزش درک شده ای است که محصول یا برند ارائه می دهد، محصول را «فروش» کنند. از سوی دیگر، مدیران محصول (در شرکتهای نرمافزاری) باید روی ارزش پیشنهادی که ویژگیها و فناوری ارائه میدهد تمرکز کنند.
جدای از این تفاوتها، مدیران برند باید برای منسوخ شدن برند برنامهریزی کنند، به این معنی که آنها باید محصولات جدیدتری را وارد کنند تا خط تولید دوباره پر شود. از سوی دیگر، مدیران محصول باید به جای تلاش برای عرضه یک محصول کاملاً متفاوت، روی ارتقاء و نسخههای یک محصول تمرکز کنند. همچنین جنبه چرخه عمر طولانی محصول از مفهوم سازی تا عرضه به بازار در مورد محصولات نرم افزاری وجود دارد در حالی که مدیران برند معمولاً با چرخه عمر کوتاه تر سروکار دارند. این کار یک مدیر برند را در برخی موارد که فوریت بیشتر است در حالی که مدیر محصول زمان بیشتری دارد، سخت تر می کند. در موارد دیگر، مدیر برند میتواند پس از راهاندازی محصول استراحت کند، زیرا فروش، مدیریت برند را بهجای تمرینهای بازاریابی و برندسازی که تا آن زمان تکمیل شده بود، هدایت میکند.
در نتیجه، مدیریت برند بیشتر در مورد ادراک و ارزش درک شده است، در حالی که مدیریت محصول بیشتر در مورد گزاره های ارزش ملموس و قابل اندازه گیری است . این در نظرسنجی های رضایت مشتری بیان می شود که در آن کاربران برند محصولات مصرفی برند را با توجه به سطوح رضایت درک شده ارزیابی می کنند در حالی که کاربران محصول در نرم افزار محصول را با توجه به مزایای خاص و قابل اندازه گیری که برای آنها به ارمغان می آورد ارزیابی می کنند.
در نهایت، مدیریت برند یک بازی با ریسک بالا است زیرا برندها با نرخ هشداردهنده ای شکست می خورند و هر شرکت مصرف کننده با سرمایه اولیه می تواند وارد بازار شود. در مورد محصولات نرم افزاری، محصولات تنها زمانی عرضه می شوند که شرکت ها جیب های عمیقی داشته باشند و بتوانند در مسیر خود باقی بمانند. البته، رونق داتکام و رکود متعاقب آن تماماً مربوط به شرکتهای نرمافزاری بود که سعی میکردند خود را مانند برندها بازاریابی کنند و دلیل رکود این بود که قوانین اساسی مدیریت محصول را فراموش کردند. بیشتر در این مورد در مقالات بعدی.
بدون نظر