ارتباطات بین فرهنگی: مدل هافستد
یکی از پرکاربردترین چارچوبها برای تحلیل تفاوتهای فرهنگی، مدلی است که توسط نظریهپرداز برجسته فرهنگی، گیرت هافستد ایجاد شده است. در این مدل، تفاوتهای فرهنگی بین کشورها در پنج بعد ترسیم شده است که میتوان از آن به عنوان مبنایی برای پیشبینی تفاوتهای فرهنگی بین کشورهای مختلف استفاده کرد. این مدل پس از تحقیقات گسترده در مورد تفاوت های فرهنگی بین کشورهای مختلف و پس از بررسی هزاران کارمند در غرب و شرق ایجاد شد. پنج بعد که تفاوت های فرهنگی در امتداد آنها ترسیم می شود عبارتند از فاصله قدرت، مردانگی در مقابل زنانگی، جهت گیری بلندمدت در مقابل تفکر کوتاه مدت، فردگرایی در مقابل جمع گرایی و اجتناب از عدم اطمینان. این مدل در برخورد با تفاوت های فرهنگی بین فرهنگ ها جامع و جامع است.
برای در نظر گرفتن بعد اول، فاصله قدرت میزان تسلط سلسله مراتبی بر محیط کار را اندازه گیری می کند . در ایالات متحده، فاصله قدرت در مقایسه با چین که در آن فاصله قدرت به دلیل ماهیت سلسله مراتبی جامعه چین بیشتر است، نسبتاً کوچک است. به طور مشابه، ویژگیهای مردانه در هند و چین در مقایسه با ایالات متحده و بریتانیا غالب است زیرا فرهنگهای قبلی به سمت پدرسالاری گرایش دارند.
بعد سوم فردگرایی در مقابل جمع گرایی به این نتیجه می رسد که کارمندان در غرب در مقایسه با کارمندانی که در شرق به جای فرد، گروه را پذیرفته اند، بسیار فردگرا خواهند بود. بعد چهارم تفکر بلندمدت در مقابل تفکر کوتاه مدت در ایالات متحده و بریتانیا نیز متفاوت است، جایی که تاکید بر کسب نتایج کوتاه مدت است در حالی که در چین و هند تمایل به نگاه به آینده وجود دارد. . در نهایت، بعد پنجم اجتناب از عدم قطعیت به محیط کار ساختاریافته اشاره دارد که در غرب به سمت اهداف و مقاصد مشخص و قابل اندازه گیری جهت گیری می شود، در حالی که تفکر خارج از چارچوب در شرق رایج است.
مدل هافستد برای مدیران خارج از کشور مفید است که وقتی در شرق کار می کنند به راحتی تفاوت های فرهنگی در محیط کار را درک می کنند.. با استفاده از این مدل می توان مدیران خارج از کشور را برای سازگاری با فرهنگ های مختلف آموزش داد. برای مثال، در شرق (چین و هند) مرسوم است که در ساختار سازمانی سلسله مراتبی داشته باشیم، جایی که موقعیت و وضعیت کارمند اهمیت زیادی دارد. با توجه به این واقعیت که در غرب، اینها مهم هستند، اما نه در حدی که در شرق هستند، مدیران خارج از کشور می توانند با استفاده از این مدل، مذاکره درباره تفاوت های فرهنگی را بیاموزند. جنبه مهم دیگر این است که چین و هند از نظر فرهنگی مردانه هستند، که با ایالات متحده و بریتانیا که برابری جنسیتی در آن رایج است متفاوت است. از این رو، مدیران خارج از کشور نیز می توانند با استفاده از این مدل، خود را با شرق تطبیق دهند.
در نهایت، برای سازگاری مدیران خارج از کشور با فرهنگهای محلی، اتخاذ رویکرد «گلوکال» راهحل ایدهآل خواهد بود . این رویکرد که در آن چشم انداز جهانی با رویکرد محلی ترکیب می شود به این معنی است که شرکت های چند ملیتی می توانند خود را با فرهنگ های محلی تطبیق دهند و در عین حال تمرکز چشم انداز جهانی خود را از دست ندهند. این مهم ترین آموخته ای است که مدل هافستد و سایر مدل های فرهنگی در اختیار مدیران خارج از کشور قرار می دهند. در نتیجه، تفاوتهای فرهنگی میتواند شانس شرکتهای چندملیتی را در اقتصاد جهانی جهانیشده کنونی ایجاد کند یا آن را از بین ببرد. از این رو، درک و درک این نکته مهم است که فرهنگ نقش مهمی در شکل دادن به محیط کار دارد.
بدون نظر