آیا هوش عاطفی در زمان محیطهای کاری سمی و فرهنگهای پرخطر اهمیت دارد؟
برای مدت طولانی، مفهوم هوش هیجانی در سازمان ها و مدیران مردم به دلیل استفاده از آن به عنوان پیش بینی کننده رشد شغلی و موفقیت حرفه ای بسیار رایج بود.
در واقع، به طور گسترده این باور وجود داشت و به عنوان یک جزم تلقی می شد که متخصصان با هوش هیجانی که می توانند احساسات خود و دیگران را مدیریت کنند، قرار است رشد کنند و در سلسله مراتب بالا بروند.
علاوه بر این، متخصصان در مراحل اولیه با توانایی آنها در به تعویق انداختن رضایت و همدلی با همسالان خود سنجیده شدند.
بنابراین، این ویژگیها که گمان میرفت محرکهای حرفهای با هوش هیجانی هستند، به عنوان معیارهایی برای دیگران در نظر گرفته میشوند تا از آنها پیروی کنند.
با این حال، در سالهای اخیر، به دلیل ظهور مکانهای کار سمی و فرهنگهای سازمانی بیش از حد حزبی، این موضوع بحثانگیز است که آیا هوش هیجانی بهعنوان پیشبینیکننده رشد شغلی و موفقیت هنوز خوب است یا خیر.
در واقع، با وجود منفی و مسمومیت زیاد در محیطهای کار، ممکن است ویژگیهایی که توسط EQ یا ضریب عاطفی تعریف شدهاند به اندازه قبلی مرتبط نباشند.
دلیل آن این است که وقتی همه پرخاشگر و رقابتی هستند، جایی برای شایستگی های والا مانند هوش هیجانی وجود ندارد.
موردی برای EQ بیش از هر زمان دیگری برای رونق و پیشرفت محل کار
به عبارت دیگر، آنچه که ما اکنون در آن زندگی میکنیم، زمانهای خارقالعادهای است که در آن محلهای کار به طور فزایندهای به مناطق جنگی شباهت دارند و فرهنگهای آسیبدیده برای افراد با EQ بالا چیزی جز دلپذیر است.
از سوی دیگر، میتوان موردی را برای ارتباط EQ به عنوان معیاری برای موفقیت در نظر گرفت، زیرا این نیاز روزگاری است که افراد حرفهای با ثبات و تعادل احساسی لازم را جستجو میکنند.
به عنوان مثال، از آنجایی که محل های کار جنبه حزبی و خصمانه پیدا می کند، بیش از هر زمان دیگری نیاز به کارمندانی وجود دارد که بتوانند چنین منفی بافی را با لطف و به شیوه ای شایسته مدیریت کنند .
علاوه بر این، مدیران باید با وجود پرخاشگری یا تحقیر قدرت، نسبت به کارکنان خود همدلی لازم را داشته باشند.
این بدان معناست که دقیقاً ماهیت سمی زمان است که افراد با مهارتهای عمیق مانند توانایی مدیریت موقعیتهای چالش برانگیز را به شیوهای حرفهای و هوشمندانه احساس میکند.
بنابراین، بحث ما این است که محیط های کاری بیش از هر زمان دیگری به کارکنان خود نیاز دارند که نسبت به نیازهای دیگران حساس و پذیرا باشند و همچنین بازخورد و سایر ارتباطات را به شیوه ای شفاف، مطمئن و بالغ ارائه و دریافت کنند.
آیا افراد حرفه ای با EQ بالا در مقایسه با کسانی که از روش های ناعادلانه استفاده می کنند رشد می کنند
با این اوصاف، میتوان پرسید که آیا کارمندانی که EQ بالایی دارند به همان سرعتی که کارمندانی که رئیسهای خود را دوست دارند یا از تاکتیکهای ناعادلانه دیگری مانند انجام بازیهای شخصیتی و بازیهای قدرتی با اطرافیان خود استفاده میکنند، در سلسله مراتب بالا میروند.
در واقع، با توجه به این واقعیت که ارتقاء در بسیاری از سازمانهای بزرگ نیز به دلایلی غیر از شایستگی و شایستگی اتفاق میافتد، در مورد استفاده از EQ به عنوان پیشبینیکننده رشد شغلی، فضای بدبینی وجود دارد.
علاوه بر این، در دنیای همیشه پریشان ما، توانایی به تعویق انداختن رضایت ممکن است عجیب و قدیمی به نظر برسد.
با این حال، این بحث ما این است که اگر سازمانها میخواهند ارزش پایدار و بلندمدتی را به سهامداران خود ارائه دهند، بیش از هر زمان دیگری به افرادی با EQ بالا نیاز داریم.
جدای از آن، بیش از هر زمان دیگری در مواقعی که تحت فشار همهگیری هستیم، همدلی وجود دارد، تنها در صورتی میتوانیم از اثرات مضر آن خلاص شویم که بتوانیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم، به اشتراک بگذاریم و از آنها مراقبت کنیم.
در این صورت، این چالش حیاتی زمان ماست، زیرا برای گذر از بحران به افرادی با صبر، استقامت و قدرت نیاز داریم. بنابراین، ما با EQ های بالا نیاز بیشتری داریم.
شاهد بازگشت EQ هنگام بهبودی از همه گیری کووید
به عنوان مثال، انتخابات ریاست جمهوری اخیر در ایالات متحده را در نظر بگیرید.
دلیل شکست پرزیدنت ترامپ بیشتر به دلیل ماهیت مسموم، پست و پست ریاست جمهوری او و همچنین فرهنگ کلی فساد و رسوایی هایی بود که دوران تصدی او را تکان داد.
علاوه بر این، مدیریت او با همهگیری یک منبع اصلی نگرانی و حتی هشدار برای بسیاری از کسانی بود که فوراً به او رای دادند.
در واقع، دلیل اینکه اکثر آمریکاییها به دنبال جو بایدن قدیمی و در عین حال ثابت هستند این است که آمریکا بیش از هر زمان دیگری به رئیسجمهوری نیاز دارد که بتواند به جای توئیتهای بیوقفه و نامنسجم و همچنین در تمام ساعات روز، با آنها همدلی و ارتباط برقرار کند. از جمله آخر شب و صبح زود.
اگر نه، ریاستجمهوری دونالد ترامپ را میتوان دلیل اصلی نیاز به رهبرانی با EQ بالا دانست.
همین امر در مورد بسیاری از کشورهای غربی نیز صدق می کند که در آن رای دهندگان به اطمینان و آرامش و کمک نیاز دارند و نه آنهایی که تفرقه افکن و سرسخت هستند.
آونگ به سمت دیگری حرکت کرده است و این ادعای ما این است که در آینده، مکانهای کار نیز به سمت ارزشگذاری آنهایی که EQ بالایی دارند، تغییر مسیر خواهند داد. این مورد برای خوش بینی علیرغم احتمالات است.
نتیجه
در نهایت، با تبدیل شدن به آموزش آنلاین و یادگیری مجازی، ممکن است اکنون برای دانش آموزان چالش برانگیز باشد که EQ لازم را که از تعاملات بین فردی به دست می آید، ایجاد کنند.
بنابراین، پیشنهاد ما به مربیان و والدین است که روشهایی را ابداع کنند که با استفاده از آنها میتوان دانشآموزان را در حالی که برای ورود به دنیای شرکتها آماده میشوند، هوش عاطفیتر کرد.
برای نتیجه گیری، زمان های بیش از حد حزب و زمان های سمی نیاز به EQ بیشتر و نه کمتر دارد و اینجاست که رهبران تجاری حساس با چشم انداز و ماموریت خود می توانند با تشویق کسانی که EQ بالا دارند تفاوت ایجاد کنند.
بدون نظر