فرآیند احساس شامل انتقال اطلاعات به مغز توسط گیرنده های حسی مانند بینی، چشم، گوش، دهان و پوست است. حس و ادراک هر چند با هم مرتبط هستند، اما به عنوان فرآیندهای متمایز در نظر گرفته می شوند. در صورت احساس، گیرنده های حسی با تبدیل این ورودی ها به تکانه های عصبی، نقش کلیدی در انتقال ورودی ها به مغز دارند. ادراک فرآیندی است که از طریق آن مغز در پرتو تجربیات، حافظه و یادگیری گذشته، احساسات را انتخاب و تفسیر می کند. ادراک حواس یکسان از فردی به فرد دیگر به دلیل تفاوت در حافظه، یادگیری، انتظارات و احساسات فرد متفاوت است.

حواس

انسان دارای پنج حس کلیدی مانند بینایی، بویایی، چشایی، شنوایی و لامسه است. جدای از این حواس پنج گانه، امروزه دانشمندان به اهمیت دو حس دیگر یعنی حواس دهلیزی و حرکت بیهوشی اذعان کرده اند. حرکت بیهوشی در مورد آگاهی بدن است، در حالی که حواس دهلیزی به ما در تشخیص گرانش، شتاب خطی یا چرخشی (مانند افزایش سرعت یا کاهش سرعت در یک جاده مستقیم یا منحنی) کمک می کند. به نوعی، هم حس حرکتی و هم حواس دهلیزی به ما در ایجاد تعادل کمک می کنند.

در فرآیند حس، گیرنده های حسی به تبدیل انرژی به تکانه های عصبی کمک می کنند. تکانه های عصبی در رسیدن به قشر مغز مغز، به عنوان ریزپردازنده های کوچک عمل می کنند که در نتیجه فرآیند حس و ادراکی انجام می شود.

آستانه مطلق حسی

آستانه حداقل سطح را برای هر رویدادی تعیین می کند یا تعیین می کند. در روان شناسی یا عصب شناسی، آستانه حسی می تواند انواع مختلفی داشته باشد.

 

    1. آستانه تشخیص : حداقل سطح یا حد آستانه ای است که در آن یک محرک نه تنها می تواند شناسایی شود، بلکه می توان آن را نیز تشخیص داد.

 

 

    1. آستانه افتراقی : سطحی از آستانه است که در آن تفاوتی که در یک محرک تشخیص داده می شود به راحتی قابل تشخیص یا درک است.

 

 

    1. آستانه پایانی : حد آستانه ای که فراتر از آن یک محرک دیگر قابل تشخیص یا درک نیست.

 

 

    1. آستانه مطلق حسی : کوچکترین حد قابل تشخیص یک محرک حسی است. همچنین می توان آن را به عنوان کمترین شدتی که در آن یک محرک را می توان تشخیص داد یا تشخیص داد، توصیف کرد. یک مثال برای توضیح آستانه مطلق می تواند از طریق آزمایش بو باشد که در آن یک عطر در اتمسفر آزاد می شود. آستانه مطلق در این مورد کمترین عطر ممکن است که برای تشخیص یا تشخیص بو کافی است.

 

عوامل موثر بر آستانه مطلق

عوامل مختلفی بر انطباق حسی محرک آستانه مطلق حسی و انتظارات یا انگیزه های فردی (فرایندهای شناختی) تأثیر می گذارند.

سازگاری حسی: سازگاری حسی زمانی اتفاق می افتد که گیرنده های حسی به دلیل تماس مداوم حواس ما با محرک دیگر قادر به درک محرک نباشند. به عنوان مثال، اگر انگشت خود را در یک کاسه پر از آب گرم فرو کنید، پس از مدتی دیگر نمی توانید آنقدر گرما را احساس کنید زیرا حواس شما با محرک سازگار شده است. سازگاری حسی می تواند با هر یک از حواس ما درست مانند آستانه ها اتفاق بیفتد. آن را سازگاری عصبی نیز می نامند و می توان آن را به عنوان کاهش تدریجی یا کاهش پاسخ حسی به دلیل قرار گرفتن مکرر در معرض یک محرک خاص در یک دوره زمانی توضیح داد. این تغییر می تواند هم مثبت و هم منفی باشد و لزوماً شامل نادیده گرفتن کامل محرک نیست. یک مثال دیگر برای توضیح فرآیند سازگاری حسی می تواند این باشد:

حساس‌سازی : از سوی دیگر، فرآیند حساس‌سازی را می‌توان به‌عنوان افزایش تدریجی پاسخ رفتاری در طی یک دوره زمانی به دلیل قرار گرفتن منظم در معرض یک محرک مشخص توصیف کرد. برخلاف فرآیند سازگاری حسی، که در آن قرار گرفتن در معرض یک محرک معین در حجم زیاد برای به دست آوردن پاسخ مناسب یا ایجاد تغییر در رفتار مورد نیاز است، در صورت حساسیت، محرک به مقدار کم برای برانگیختن پاسخ مورد نیاز است. یا یک تغییر رفتاری قابل توجه

فرآیندهای شناختی : انگیزه یا انتظارات یک فرد به همان اندازه نقش تعیین کننده ای را ایفا می کند که آیا یک محرک می تواند در حداقل سطح آستانه شناسایی یا درک شود.

سازگاری حسی و حساسیت بخشی جدایی ناپذیر از زندگی و شخصیت است. ما هر روز در زندگی خود با انواع مختلفی از محرک ها مواجه می شویم که برخی از آنها شناسایی و درک می شوند، در حالی که برخی را به تدریج فراموش می کنیم یا نادیده می گیریم که ممکن است شامل برخی صداها، بوها یا تصاویر خاص باشد.

آستانه های تفاوت حسی

تفاوت قابل توجه حداقل تغییر ممکن در محرک حسی است که شخص برای تشخیص اینکه تغییر صورت گرفته است مورد نیاز است. این کوچکترین تفاوت قابل تشخیص بین سطح شروع و ثانویه محرک است. همچنین به عنوان آستانه دیفرانسیل یا آهک تفاوت نیز شناخته می شود. آستانه دیفرانسیل ابتدا توسط روانشناس تجربی و فیزیولوژیست ارنست وبر توضیح داده شد و این مفهوم توسط گوستاو فچنر بیشتر گسترش یافت. JND برای انواع حواس مانند شنوایی، بویایی، بینایی، چشایی و لامسه اعمال می شود. همچنین می تواند برای موقعیت های مختلف یا مواردی مانند نویز، روشنایی، وزن، شیرینی، فشار و غیره اعمال شود.

به همان اندازه مهم است که تفاوت قابل توجه و آستانه مطلق را مفاهیمی مشابه در نظر نگیریم. آستانه دیفرانسیل تفاوت قابل درک در مواجهه با محرک را توضیح می دهد، در حالی که آستانه مطلق بر کوچکترین تحریک قابل تشخیص تمرکز می کند. آستانه مطلق در مورد صدا، کمترین میزان صدایی است که فرد قادر به تشخیص آن خواهد بود. از سوی دیگر، تفاوت فقط قابل توجه تغییر در حجم صدایی است که فرد قادر به تشخیص یا تشخیص آن خواهد بود.

بدون نظر

پاسخ دهید