چرا کارآفرینان خارج می شوند؟
کارآفرینان سرمایهگذاریهای جدیدی را راهاندازی میکنند که برخی از آنها به کسبوکارهای موفقی تبدیل میشوند که بازی را تغییر میدهند. هنگامی که سرمایه گذاری ها به خودی خود به موفقیت تبدیل می شوند، برخی از کارآفرینان کنترل را به دیگران واگذار می کنند در حالی که برخی سرمایه گذاری ها یا سهام خود را به سرمایه گذاران و تجار دیگر می فروشند. به Sabeer Bhatia فکر کنید که Hotmail را راه اندازی کرد که متعاقباً توسط مایکروسافت خریداری شد. Hotmail در واقع یک تغییر دهنده بازی بود که در آن Bhatia اولین سرویس ایمیل رایگان مبتنی بر وب در جهان را به ثمر رساند. این یک نمونه کلاسیک از کارآفرینی بود که برای راهاندازی ایدهها و سرمایهگذاریهای دیگر بیصبر بود، اگرچه لازم به ذکر است که Bhatia طعم موفقیت سرسامآوری را که با Hotmail به دست آورد را نچشید.
کارآفرینانی که خارج نمی شوند
البته، این مثال را نمی توان به همه کارآفرینان تعمیم داد، زیرا بسیاری از آنها سرمایه گذاری های خود را به خوبی طی چند دهه مدیریت می کنند. به عنوان مثال، بیل گیتس از مایکروسافت نمونه ای از کارآفرینی است که قبل از انتقال به نسل بعدی رهبران، چندین دهه آن را مدیریت کرد. دلیل انتخاب این دو مثال به این دلیل است که نشان میدهند چگونه برخی از کارآفرینان به دنبال ایدههای دیگر و شروع سرمایهگذاریهای جدید هستند، در حالی که کارآفرینان دیگر به مدیریت سرمایهگذاریهایی که به رشد و عرضه آنها به بازار کمک کردهاند بسنده میکنند. به عبارت دیگر، این سؤال که اگر کارآفرینان اصلاً چه زمانی باید از سرمایه گذاری خود خارج شوند و این سؤال که چه زمانی باید به رهبران جدید و نسل بعدی منتقل شوند، چیزی است که به ترکیبی از عوامل بستگی دارد.
زمان مناسب برای خروج چه زمانی است؟
به عنوان مثال، اخیراً اعلام شد که شرکت فناوری اطلاعات هند، Infosys، دیگر هیچ یک از بنیانگذاران را در سمت های اجرایی نخواهد داشت و در عوض، قرار بود انتصاب یک غیر بنیانگذار به عنوان مدیرعامل (مدیر ارشد اجرایی) علامت گذار از کارآفرینان به حرفه ای از خارج. در واقع، این تصمیم همچنین با اعلامیه ای همراه بود که موسسان دیگر مروج خوانده نمی شوند و از این پس; با آنها مانند سایر سهامداران رفتار می شود. مورد Infosys نمونهای از این است که چگونه بنیانگذاران و مروجین سرمایهگذاریهای موفق اغلب با این معضل مواجه میشوند که چه زمانی باید از سرمایهگذاری خود خارج شوند.
نیاز به خودشکوفایی
در واقع، به جز برای شرکتهای خانوادگی مانند Fidelity، گروه TATA، و تا حدی، شرکت Reliance، اغلب اوقات زمانی در تکامل کسبوکارها فرا میرسد که مروجین و بنیانگذاران احساس میکنند که این کار را انجام دادهاند. بیت آنها و از این رو، وقت آن است که به جلو برویم. در برخی موارد مانند Sabeer Bhatia، هیجان راهاندازی دوباره و دوباره سرمایهگذاریهای جدید است، در حالی که در موارد دیگر، به این دلیل است که بسیاری از کارآفرینان دوست دارند به سرمایهگذاران فرشته و شرپا برای نسل جوان تبدیل شوند. این تمایل با مرحله خودشکوفایی مدل سلسله مراتب نیازهای مزلو مطابقت دارد که در آن کارآفرینان احساس میکنند که باید به قهرمانان اجتماعی و رویاپرداز تبدیل شوند که در آن ایدهآلهای آنها میتواند به نفع جامعه استفاده شود نه فقط برای شرکتهایی که آنها تأسیس کردهاند.
کارآفرینان مجبور به بیرون راندن
با این اوصاف، باید توجه داشت که برخی از کارآفرینان به معنای واقعی کلمه مجبور به ترک سمت خود می شوند، زیرا سرمایه گذاران و سایر اعضای هیئت مدیره علاوه بر دسیسه های شرکتی که به صورت مخفیانه انجام می شود، نیاز به چهره های جدید را نیز احساس می کنند. به استیو جابز افسانهای فقید فکر کنید که در اولین حضورش در اپل مجبور شد آن را ترک کند، هرچند اتفاقی که بعدا افتاد این بود که او را برای تغییر دادن شرکت بازگرداندند. در واقع، جابز آخرین خنده را (به معنای واقعی و مجازی) داشت، زیرا او تبدیل اپل را به بزرگترین شرکت جهان بر اساس ارزش بازار مهندسی کرد.
در ادامه همین نکته، موارد دیگری از کارآفرینانی وجود دارد که به عنوان مروج و بنیانگذار از جایگاه خود خارج شده اند. دلایل این امر از عدم عملکرد یا صرفاً احساس این که “او تماس خود را از دست داده است” و جنبه اصرار سرمایه گذاران نهادی بر مدیریت حرفه ای به جای مالکیت خانوادگی است. درسی برای ما در اینجا این است که بهتر است کارآفرینان به جای چسبیدن به موقعیتهای خود و بیرون راندن یا درک اینکه دیگر نمیتوانند ارزش افزوده داشته باشند، شرکتها را کنار بگذارند یا از آن خارج شوند.
واگرایی بین دیدگاه بنیانگذاران و واقعیت های زمینی
دلیل دیگر چنین خروجیها این است که وقتی شرکتها بیش از حد بزرگ یا بزرگ میشوند، دید بنیانگذاران و واقعیتهای زمینی در آنها چنان از یکدیگر جدا میشود که بنیانگذاران متوجه میشوند که زمان آن فرا رسیده است که ادامه دهند. این مورد در مورد Infosys بود که در آن به یک غول تبدیل شد که در آن واقعیتهای زمینی با آنچه بنیانگذاران در سالهای اخیر میخواستند بسیار متفاوت بود. علیرغم بهترین تلاش بسیاری از سهامداران Infosys، سرانجام متوجه شدند که زمان حرکت فرا رسیده است. این به دلیل این واقعیت بود که Infosys به طور گسترده ای تصور می شد که Mojo خود را به دلیل این واگرایی از دست داده است.
نتیجه
در نهایت، برخی از کارآفرینان انتقال به نسل بعدی را به خوبی از قبل برنامه ریزی می کنند و اگرچه این ایده آلی است که تعداد کمی می توانند با آن مطابقت کنند، با این وجود، بسیاری از کارشناسان معتقدند که این بهترین اقدام برای همه افراد مرتبط است. اگرچه نمونه هایی از این نوع انتقال نادر است، اما مشخص شده است که در دهه های قبل اتفاق می افتد که در آن شرکت هایی مانند Unilever و Proctor and Gamble شاهد انتقال از بنیانگذاران به نسل بعدی بودند که در نتیجه نبردهای شرکتی نبود، بلکه توسط شرکت ها هدایت می شد. تصمیمی آگاهانه از سوی بنیانگذاران
بدون نظر