هوش هیجانی چیست؟

هوش هیجانی اصطلاحی است که برای توصیف واکنش و رفتار کارکنان در محل کار در محیط های مختلف استفاده می شود. قبل از شروع بحث در مورد چگونگی تجلی هوش هیجانی در محل کار، لازم است بدانیم هوش هیجانی چیست.

هوش هیجانی به عنوان توانایی مدیریت عواطف خود و دیگران تعریف می شود. به عبارت دیگر، توانایی آرام ماندن و خونسردی تحت فشار، همدلی با رفتارهای دیگران، به تعویق انداختن رضایت در مواجهه با کارهای فوری و سخت، توانایی هدایت شدن توسط سکان درونی یا صدای درون به جای تحت تاثیر قرار گرفتن. توسط نیروهای خارجی مهم نیست که چقدر قانع کننده و قدرتمند هستند، و بالاتر از همه، توانایی درک، ارتباط، همدلی و مدیریت احساسات همسالان، همکاران، زیردستان و مافوق.

تبیین هوش هیجانی و ضریب عاطفی

برای توضیح بیشتر اصطلاحات بالا، ذکر این نکته مفید است که EI و مفهوم مربوط به هوش هیجانی یا EQ به توانایی کار کردن تحت فشار بدون ناامیدی ، توانایی ارتباط با احساسات دیگران و درک ” اشاره دارد. از کجا می آیند» و بالاتر از همه، توانایی مقاومت در برابر موقعیت های استرس زا در محل کار بدون «تحت فشار و درگیری» که مشخصه بسیاری از موقعیت های محل کار است.

در واقع، با توجه به اینکه سازمان‌های امروزی و معاصر سهم خود را در موقعیت‌های زودپز دارند که استرس و فشار وارده جزء جدایی‌ناپذیر محیط کار است، داشتن EQ بالا مهم‌تر از داشتن IQ یا ضریب هوشی بالا شده است. به‌علاوه، با توجه به نتیجه‌محور شدن بیشتر محیط‌های کاری و نتیجه‌محور بودن، خوب بودن در کاری که انجام می‌دهد همچنین شامل میزان توانایی فرد در انجام خود و مدیریت دیگران نیز می‌شود.

نمونه هایی از EQ@ Work

به عنوان مثال، اغلب این مورد اتفاق می افتد که مدیران و رهبران در سازمان ها باید بین برنامه های رقیب و منافع متضاد تصمیم بگیرند و انتخاب کنند. علاوه بر این، آنها باید با منابع کمیاب که قرار است به منافع مختلف تخصیص داده شوند، سر و کار داشته باشند که به این معنی است که آنها باید اولویت بندی کنند که منابع چقدر خوب تخصیص داده شده است. جدای از این، مدیران و رهبران اغلب باید با پاسخ‌های غیرقابل پیش‌بینی کارکنان خود که به اندازه آنها یا بیشتر از آنها استرس دارند، دست و پنجه نرم کنند.

مهمتر از همه، رهبران و مدیران باید زمانی که تصمیمات و اقدامات آنها می تواند منجر به نتایجی شود که کاملاً غیرقابل پیش بینی است، با “ناشناخته ها” مقابله کنند . برای اطمینان از اینکه همه این موقعیت‌ها به نتایج مثبت و مطلوبی برای سازمان‌ها منجر می‌شوند، رهبران و مدیران باید حتماً توسط انگیزه‌های درونی و صدای درونی خود هدایت شوند، اگر باید اطمینان حاصل کنند که تصمیم‌ها و اقداماتی که انجام می‌دهند باید برای سازمان‌ها بهینه باشد. سازمان.

افزایش اهمیت EQ @ Work

علاوه بر این، مکان‌های کاری معاصر نیز به دلایل مختلف از کمبود زمان کافی برای تکمیل وظایف، ناشی از نیاز به نشان دادن نتایج در آنی‌مدت به جای ایجاد قابلیت‌ها با دید طولانی‌تر، با سطوح بالای سرخوردگی در میان کارکنان مشخص می‌شوند. و همچنین با کارمندان ناراضی مشخص می شود که اغلب احساس می کنند “مقام بالاتر فشارها و نگرانی های خود را درک نمی کنند”. بنابراین، برای اینکه رهبران و مدیران موفقی باشند، توانایی مدیریت احساسات دیگران بسیار مهم است، زیرا نه تنها رهبران و مدیران باید با کارمندان خود ارتباط برقرار کنند، بلکه باید نگرانی های آنها را کاهش دهند و از طریق آنها پیام ارسال کنند. اعمالی که آنها در واقع “به آنها اهمیت می دهند”.

فناوری، اتوماسیون و EQ

در سال‌های اخیر، مطالب زیادی در مورد ظهور فناوری و اتوماسیون نوشته شده است که محیط‌های کار امروزی را از حالت‌های انسانی و انسانی در ارتباط با یکدیگر خالی می‌کند. با توجه به اینکه انتظار می رود کارمندان تحت هر شرایطی صرف نظر از استرس یا فشار، عملکرد مداوم و سازنده داشته باشند، نیاز آنها به مدیریت احساسات و آرامش و خونسردی در همه زمان ها بسیار مهم شده است.

همه این موقعیت ها مستلزم آن است که کارکنان EQ بالایی داشته باشند، به این معنی که آنها نه تنها “در بالای موقعیت” هستند، بلکه می توانند “احساسات خود” را نیز به خوبی مدیریت کنند.

بنابراین، الزامات دوگانه مدیریت عواطف دیگران و مدیریت عواطف خود به معیارهایی تبدیل می شوند که بر اساس آن یک فرد خاص از نظر عاطفی باهوش تلقی می شود. دورانی که نیاز به برتری در وظایف تنها معیار ارزیابی عملکرد بود، گذشته است.

پایان بحث با گره زدن تمام موضوعات مربوط به EQ @ Work

اینطور نیست که شخص همیشه در ذهنی شاد و بدون انجام درست کار خود باشد. بلکه آنچه ما می گوییم این است که ترکیبی از عملکرد خوب و اجرای “برازنده” امری مطلق در محیط های کاری امروزی است. این امر از کارمندان می‌خواهد که نه تنها در کاری که انجام می‌دهند سرآمد باشند، بلکه در نحوه ارتباط با دیگران و مدیریت ناامیدی‌ها و ناامیدی‌های خود نیز سرآمد باشند.

در مجموع، نکاتی که تاکنون در این مقاله بیان شد نشان می‌دهد که در آینده، سازمان‌های باهوش عاطفی نسبت به سازمان‌هایی که کارکنان خود را بدون توجه به احساسات آن‌ها هدایت می‌کنند، برتری خواهند داشت.

در واقع، با توجه به کوتاه بودن نسبی عمر سازمانی در سال‌های اخیر با توجه به اینکه بسیاری از رهبران سابق بازار به دلیل تغییرات سریع در چشم‌انداز بازار در انتهای بازار قرار دارند، بیش از هر زمان دیگری نیاز است که سازمان‌ها هر دو را در کوتاه‌مدت نیز ارائه دهند. به عنوان ایجاد قابلیت برای بلند مدت.

این امر مستلزم آن است که سازمان ها دارای کارکنانی باشند که بتوانند خود و دیگران را همیشه مدیریت کنند و بر اساس الزامات دوگانه نیازهای فردی و نیازهای سازمانی هدایت شوند.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − دوازده =