بزرگترین و به طور گسترده پذیرفته شده از مشارکت، افزایش مالکیت کاری کارکنان است. یک کارمند بهتر می تواند خود را با کارش مرتبط کند و این باعث بهبود عملکرد و کارایی در کار می شود.
جان نیوزستروم و کیت دیویس به طور گسترده روی این موضوع کار کردند. آنها سه متغیر را شناسایی کردند که منجر به افزایش عملکرد می شود. این متغیرها بخشی از مدیریت مشارکتی هستند.
به گفته آنها، سه متغیری که در مجموع عملکرد را افزایش می دهند عبارتند از:
- رفع شرایط ناتوانی
- افزایش خودکارآمدی شغلی
- درک توانمندسازی
- از بین بردن شرایط بی قدرتی: این به معنای توانمندسازی کارکنان برای تصمیم گیری به تنهایی، مبتکر بودن و ریسک بیشتر است. این امر مستلزم تغییر کامل در کل ساختار و فرهنگ سازمانی است. سپس رهبری به یک جنبه حیاتی تبدیل می شود. انتخاب رهبری که بتواند با کارآیی یکسان الهام بخش، انگیزه و تفویض اختیار کند، اهمیت دارد.
سیستم پاداش نیاز به اصلاح دارد. توانمندسازی روانشناختی به معنای افزایش مسئولیت ها در ذهن یک کارمند است، افزایش نیاز است.
در نهایت، مشارکت باید یا به غنیسازی شغل یا افزایش شغل منجر شود. افزایش شغل به معنای گسترش مسئولیت های شغلی – افزودن عناصر وظیفه به صورت افقی است. از سوی دیگر، غنی سازی شغل به این معنی است که شغل از نظر پولی و غیره سودمندتر می شود.
- افزایش خودکارآمدی مرتبط با شغل: افزایش مسئولیت ها همچنین مستلزم افزایش کارایی در کار است. این امر با ارائه آموزش هایی به دست می آید که به کارمند کمک می کند تا به تسلط بر کار دست یابد. تعیین معیارها برای مجموعه خاصی از مسئولیت ها با استفاده از الگوها (کسانی که قبلاً وظایفی را در ظرفیت های مشابه با حجم کاری مشابه انجام داده اند) نیز سودمند است.
از آنجایی که آموزش باعث تغییرات رفتاری می شود، نیاز به تقویت رفتارهای جدید است. این تغییر در نگرش و رفتار است که باعث افزایش کارایی می شود. هر کارمند همچنین نیازمند حمایت افراد بالای سرش و افرادی است که زیر نظر او کار می کنند. کارکردهای حمایتی مهم می شوند زیرا خود فرد اکنون کار خود را به عهده می گیرد. این به سطح پایین یا پایین تر می ریزد و به این ترتیب مشارکت در سطوح مختلف اتفاق می افتد.
- درک توانمندسازی: کارکنان اغلب ایده مشارکت را اشتباه درک می کنند. ممکن است گروه خاصی از کارمندان وجود داشته باشند که به صورت پرخاشگرانه شرکت می کنند و در این فرآیند کار خود آنها تحت تأثیر قرار می گیرد. این ادراکات باید مورد توجه قرار گیرند، در غیر این صورت ممکن است به خوبی خنثی کننده همه کارهای خوب باشند.
توانمندسازی به معنای شایستگی و ارزش افزوده بیشتر برای کار است. یعنی فرد مسئولیت ها را با تواضع می پذیرد و با فضل و کارآمدی انجام می دهد. این امر مستلزم افزایش استفاده از استعدادها است. در پی این موضوع است که مفهوم مدیریت استعداد به سرعت در حال تکامل است.
یکی از محدودیتهای مدیریت مشارکتی این است که نتایج یا تصمیمگیری یک شبه بهبود نمییابد. سه متغیر فوق به طور مؤثری در سازمانهایی که مدیریت مشارکتی را اجرا میکنند، مورد استفاده قرار گرفتهاند. آنها می توانند به عنوان یک کاتالیزور در سرعت بخشیدن به نتایج عمل کنند.
بدون نظر