مدیریت مشارکتی را می توان به بهترین نحو به عنوان سبکی از تصمیم گیری توصیف کرد که مشارکت ذینفعان را در تمام سطوح تضمین می کند. این در سه سطح، تجزیه و تحلیل مسئله، تدوین استراتژی و اجرای نهایی راه حل عمل می کند. پیش نیازهای خاصی وجود دارد که باید قبل از شروع به کار مدیریت مشارکتی رعایت شود.
مديريت مشاركتي اول از همه مستلزم تمايل مديران براي واگذاري مقداري هزينه به كارگران است و آنها نيز به نوبه خود در موقعيتي قرار گيرند كه مشاركت موفقيت آميز همگان تضمين شود. نمی تواند در هیچ سازمانی موفق باشد مگر اینکه با دقت برنامه ریزی، زمان بندی شده و خوب فکر شود.
از آنجایی که مدیریت مشارکتی یک سبک تصمیم گیری است، بنابراین اجرای آن اساساً مستلزم تغییر در تصور کارمندان از دومی است. این تغییر همچنین به این معنی است که یک تغییر فرهنگی در سازمان در مقابل تغییر از یک سبک دیگر تصمیم گیری به سبک مشارکتی لازم است. همچنین مقدار مشخصی از مقاومت را از جانب کارمندان به خصوص از جانب کارمندان قدیمی یا طولانی مدت به همراه دارد.
مقاومت بازتابی از ناباوری کارکنان است که مشارکت آنها رعایت و اجرا نمی شود. مسئولیت در اینجا بر عهده مدیران است که تلاشهای صادقانهای را برای متقاعد کردن آنها به مفید بودن نقششان در تصمیمگیری انجام میدهند. کارکنان نیاز به مدرکی دارند که نشان دهد ایده های آنها در نظر گرفته می شود، به طور جدی مورد بحث قرار می گیرد و در صورت سودمندی برای سازمان در نهایت اجرا می شود. دقیقاً به همین دلیل است که مدیریت مشارکتی باید در مرحله اجرا شود. به این ترتیب کارمندان می توانند شواهدی را ببینند که ایده ها و پیشنهادات آنها اهمیت دارد. همچنین آنها را تشویق می کند تا در آینده به میدان بیایند و همچنین آنها را به طور مداوم درگیر فکر کردن در مورد رفاه سازمان خود نگه می دارد.
یکی دیگر از پیش نیازهای مدیریت مشارکتی موفق، نگرش مدیران ارشد و میانی یا کسانی است که به دنبال مداخله کارکنان در تصمیم گیری هستند. آنها باید با یک ذهنیت پذیرا و باز به مشارکت کارکنان نزدیک شوند. این امر مشارکت را تشویق می کند. آنها باید به روی ایده ها و نوآوری های جدید باز باشند. این ممکن است در سازمان های بزرگ مشکل ساز به نظر برسد، اما نحوه دریافت پیشنهاد تا حد زیادی تعیین می کند که آیا سبک تصمیم گیری می تواند موفق باشد یا خیر.
از آنجایی که تصمیم گیری مبتنی بر ورودی های یک نفر است، بنابراین موفقیت آن به میزان مشارکت کارکنان نیز بستگی دارد . در سازمانهای خاصی علیرغم شواهد آشکار، کارکنان تصمیم میگیرند که شرکت نکنند یا مشارکتی نداشته باشند. در سازمانهای دیگر، کارکنان به اندازه کافی مهارت ندارند تا در فرآیند تصمیمگیری نهایی مشارکت معناداری داشته باشند. این را می توان با ارائه نوع آموزش صحیح و توسط خود مدیر با تعیین نقاط قوت فردی اعضای تیم خود و درخواست کمک های مربوطه بر اساس آن غلبه کرد.
در سازمانهای بزرگ به منظور اطمینان از ارتباط پیشنهادات، مدیران نیز باید معیارهای خاصی را برای ورودیدادن به گروههای مختلف تعیین کنند تا بحثها در سطوحی انجام شود که نتیجهبخش بوده و راهحلها از نظر اقتصادی امکانپذیر باشد.
اثبات پیاده سازی به عنوان بزرگترین ابزار بازاریابی است که کارمندان را تشویق می کند تا آینده دارتر شوند. این همچنین به آنها نشان می دهد که آنها مهم هستند و همچنین به آنها انگیزه بیشتری می دهد. ایده هایی که قابل اجرا نیستند باید برای کارمندان توضیح داده شوند. این امر برای جلوگیری از بی اعتمادی و ترویج مشارکت مهم است.
بدون نظر