رشد جمعیت
در میان همه کشورهای در حال توسعه، رشد جمعیت یکی از دلایل فقیر ماندن این کشورها است. برای مثال، هر دو هند و چین به دلیل جمعیت زیادشان از لحاظ تاریخی جزو کشورهای فقیرتر بوده اند. تنها پس از آزادسازی اقتصادی و باز شدن اقتصاد مربوطه خود بود که این کشورها مسیر رشدی مشابه کشورهای توسعه یافته را آغاز کردند.
تلاش های دولت برای مبارزه با رشد جمعیت
از زمانی که هند از حکومت استعماری سابق بریتانیا در سال 1947 مستقل شد، یکی از سنگ بنای سیاست آن کاهش جمعیت بوده است. تلاش های دولت هند در این زمینه به دلیل ترکیبی از جهل، سنت و سایر عوامل که عمدتاً ناشی از عدم رشد اقتصادی است، متفاوت بوده است. ترکیب مرگبار درآمد کم همراه با خانواده های پرجمعیت باعث بی ثباتی اجتماعی و توسعه ضعیف انسانی می شود .
این امر بر اشتغال تأثیر بسزایی داشته است و برنامههای رفاه اجتماعی دولت – هر چند با نیت خوب – نتیجه مطلوب را نداشته است. از سوی دیگر، از زمانی که هند آزادسازی اقتصاد خود را در دهه 1990 آغاز کرد، نرخ رشد جمعیت به میزان ناچیزی کاهش یافته است که منجر به خوش بینی مبنی بر اینکه میتوان با مشکلات بومی مرتبط با رشد جمعیت مقابله کرد، در نهایت کاهش یافت.
آموزش برای زنان برای کاهش جمعیت
با دسترسی زنان به آموزش، توانمندسازی آنها برای تصمیم گیری در مورد سلامت باروری و تربیت کودکان به شیوه ای “مدرن” یا سالم آسان شده است. این امر منجر به نرخ پایین مرگ و میر و مشارکت داوطلبانه در برنامه های کنترل تولد شده است. در این زمینه، چین با به کارگیری دقیق هنجار «تک فرزندی» در مبارزه با تهدید رشد جمعیت بسیار موفق تر بوده است.
کمبود سرمایه منابع
بارها گفته شده است که یکی از دلایل توسعه نیافتگی برخی مناطق به دلیل «ظلم جغرافیایی» بوده است. این در مورد بسیاری از کشورهای کمتر توسعه یافته صادق است. به دلیل در دسترس نبودن منابع، بسیاری از کشورها به طور سنتی در پایین ترین سطح نردبان اقتصادی قرار داشته اند. برخی از نمونه ها کشورهای آسیای جنوب شرقی هستند که تا زمانی که مسیر رشد صادراتی را آغاز کردند در توسعه اقتصادی راکد بودند.
کشورهای موفق
کشورهای کره جنوبی، تایلند و کشورهای دیگر منابع فراوانی ندارند. در عوض، آنها بر آنچه که اقتصاددانان برای توسعه خود «سرمایه انسانی» نامیدند، تمرکز کردند (در بخش بعدی بیشتر این موضوع را خواهیم دید). بنابراین رشد اقتصادی در قالب توسعه بخشهایی که «منابعبر» نیستند، این کشورها را بر سایرین برتری داده است.
رشد اقتصادی در کشورهای آسیایی و آفریقایی
در مقابل، چندین منطقه دیگر از آسیا و آفریقا زمانی که مسیر توسعه اقتصادی را آغاز کردند به دلیل کمبود سرمایه منابع آسیب دیده اند. با این حال، جنبه منفی رشد اقتصادی این است که غارت بی رویه منابع طبیعی در بسیاری از این کشورها منجر به تخریب و از دست دادن رقابت پذیری شده است.
سرمایه انسانی کمیاب
این نتیجه رشد اقتصادی ضعیف است که توسعه انسانی از نظر شاخص های اجتماعی نیز از کشورهای توسعه یافته عقب است. به دلیل عدم دسترسی به آموزش و سایر نیازهای اجتماعی، جمعیت کشورهای کمتر توسعه یافته اغلب فاقد مهارت برای رقابت در اقتصاد جهانی هستند.
نمونه هایی از Tiger Economies
کشورهایی مانند “اقتصاد ببر” آسیای جنوب شرقی با سرمایه گذاری هنگفت در بخش “منابع انسانی” توسعه این امر را دور زدند و در نتیجه بر بسیاری از کشورهایی که حتی در حال حاضر نیروی کار ماهر ندارند و بنابراین قادر به برداشت نیستند برتری پیدا کردند. مزایای جهانی شدن
از سوی دیگر، رشد اقتصادی بالا تقاضای خود را برای منابع ماهر ایجاد می کند که بسیاری از کشورها اغلب در سمت عرضه عقب هستند. زمانی که کشوری مسیر توسعه اقتصادی را آغاز می کند، نیازهای اقتصاد به لحاظ نیاز به سرمایه انسانی افزایش می یابد و کشور باید با افزایش زیرساخت های اجتماعی، همگام با تقاضا پیش برود و در نتیجه بتواند مزیت رقابتی را حفظ کند.
بخش خدمات و هند
نمونه ای از کشوری که از توسعه سرمایه انسانی به خوبی استفاده کرده است هند است که با رشد بخش خدمات خود تضمین کرده است که نرخ رشد کلی برای اقتصاد بالا باقی بماند؟ علیرغم این واقعیت که شاخص های اجتماعی کلی تا حدودی ضعیف هستند، در دسترس بودن منابع ماهر به نفع بخش های خدماتی مانند نرم افزار و صنعت برون سپاری بوده است.
زیرساخت ضعیف
در میان بسیاری از مشکلاتی که کشورهای کمتر توسعه یافته با آن مواجه هستند، زیرساخت ها یا فقدان آن یکی از بارزترین عوامل رشد اقتصادی ضعیف است. این یک چرخه معیوب است زیرا برای توسعه زیرساخت ها به سرمایه گذاری های هنگفت نیاز است و کشورهای فقیر نمی توانند آن را بپردازند. و تا زمانی که زیرساخت ها بهبود نیافته باشند، اقتصادها نمی توانند به طور قابل توجهی “بالا” شوند.
چین و جهش بزرگ به جلو
بنابراین، به یک حلقه یا چرخه ای از رکود تبدیل می شود که بدون کمک نهادهای مالی چندجانبه مانند صندوق بین المللی پول و بانک جهانی نمی توان آن را شکست. آموزنده است که از تجارب چین بیاموزیم که “جهش رشد” را به دلیل توانایی اش در افزایش زیرساخت های فیزیکی خود تا حد زیادی و سپس بهره مندی از مزایای “کارخانه برای جهان” بودن در تولید، مدیریت کرده است. فضا.
در مقابل، کشورهایی مانند هند که تلاش میکنند وارد حالت رشد بالا شوند، مشاهده کردهاند که محدودیتهای زیرساختی کشور را به سمت پایین کشیده است، زمانی که بخشهای دیگر مانند صنعت فناوری اطلاعات نرخ رشد بالایی دارند.
تضاد منطقه ای
بهترین نمونه کشورهایی که به دلیل درگیری های منطقه ای رشد اقتصادی ضعیفی داشته اند، اقتصادهای آفریقایی هستند که دائماً با یکدیگر و در درون خود در حال جنگ هستند. با وجود در دسترس بودن منابع در کشورهای غرب آفریقا، وضعیت جنگ داخلی در بسیاری از این کشورها باعث شده است که توسعه اقتصادی آنها متوقف شود.
رشد اقتصادی ضعیف مشکلات ناشی از کمبود و رقابت برای این منابع کمیاب را به همراه دارد و در نتیجه اغلب یک جنگ داخلی بین گروه های قومی مختلف برای منابع یکسان وجود دارد. بنابراین، این کشورها بدون مداخله سازمان ملل و دیگر قدرتهای منطقهای راهی برای خروج از مناقشات منطقهای پیدا نمیکنند و همچنین صلحی که توسط آنها میانجیگری میشود اغلب شکننده و مستعد اختلال است.
از سوی دیگر، نرخهای بالای رشد اقتصادی به نوع دیگری از تضاد دامن میزند، یعنی رقابت برای غنایم رشد و این را میتوان در برخی از کشورهای جنوب آسیا مشاهده کرد که علیرغم داشتن نرخهای رشد بالا، درگیر درگیری هستند. درحال بپاخاستن.
سیستم ها و موسسات فاسد
این یک مشکل بومی در بسیاری از کشورهایی است که در نیمه دوم قرن بیستم از قدرت های استعماری مستقل شدند. رشد اقتصادی ضعیف منجر به حکمرانی بد و عدم احترام به حاکمیت قانون می شود.
در مقایسه با کشورهای غربی که نهادها در آن ها قرن ها پیش تأسیس شده اند و بین جامعه مدنی اجماع گسترده ای در مورد ماهیت حکومت داری و دولت رفاه وجود دارد، در بسیاری از کشورهای کمتر توسعه یافته، نهادها مورد حمله منافع شخصی و مشترک هستند. شخص بهای حکومت بد را می پردازد .
بدون نظر