وودرو ویلسون بیست و هشتمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا (1913-1921) بود و اغلب به عنوان پدر مدیریت عمومی آمریکا خطاب می شود. ویلسون و سهم او در موضوع مدیریت دولتی به طور گسترده خوانده می شود و به آن اشاره می شود. او یکی از اولین رهبران سیاسی بود که بر لزوم افزایش کارایی دولت تاکید کرد.
ویلسون استدلال کرد که مدیریت آشکارترین بخش دولت است و کمترین بحث پیرامون آن اتفاق می افتد . وی در ادامه میگوید: علیرغم اینکه قوه مجریه، عامل و نمایانترین جنبه دولت است و قدمتی به اندازه خود دولت دارد، همچنان از نگاه و بازرسی نویسندگان، نویسندگان و کارشناسان موضوع در جایی که باید میبود، پنهان مانده است. مرکز بحث و پژوهش. او قدردانی کمی نسبت به وسواس در مورد قانون اساسی دولت، رویکرد فلسفی نسبت به وجود دولت، حاکمیت یا معنایی بزرگتر که در قلب دولت نهفته است نشان می دهد. اساساً منظور او دانش کسب و کار واقعی مردم حکومت و چگونگی کارآمدتر کردن آن بود.
در چارچوب اوایل قرن بیستم ایالات متحده آمریکا و به طور کلی جهان، ویلسون و ایده های او در مورد مدیریت معنا پیدا کرد. زندگی از روزهای خوش مزارع و گاو بسیار تغییر کرده بود و اکنون پیچیدگی های تجارت و بازرگانی، سهام و اوراق قرضه و تامین کنندگان مالی و سپس بدهی های ملی، درگیری های روزافزون بین طبقه سرمایه دار و کارگران وجود داشت. در پرتو این تحولات، شیوههای عملکرد دولت نیز نیازمند تغییر بود که متأسفانه به اندازه کافی ارزیابی نشد و منجر به ناکارآمدی و هدر رفتن منابع شد.
علاوه بر جنبه های فوق، حوزه کاری دولت در حال گسترش بود، مانند خدمات پستی در آمریکا و خطوط راه آهن در اروپا. بنابراین، اگر انتقال در سطح عمومی اتفاق میافتد، مثلاً برای مدیریت راهآهن، کمیسیونهای ملی علاوه بر کمیشنرهای ایالتی قدیمیتر ساخته میشدند، در نتیجه گسترش عملکرد اداری به موضوعی تبدیل میشد که باید با ظرافت رسیدگی میشد و انجام نمیشد. با عجله بیرون
ویلسون همچنین تصریح کرد که مطالعات انجام شده در زمینه مدیریت دولتی بیشتر توسط دانشگاهیان فرانسوی و آلمانی انجام شده است و بنابراین کاملاً مرتبط و متناسب با نیازهای مردم و دولت آمریکا در شکل اصلی آن نیست. او پیشنهاد کرد که هر اصل اتخاذ شده از اروپا باید برای دولت پیچیده و چندشکل و شکل بسیار غیرمتمرکز دولت در ایالات متحده آمریکاییسازی و اصلاح شود.
ویلسون به دقت رویههای اداری نه تنها فرانسه و انگلیس، بلکه کشور کوچکی مانند پروس را مطالعه کرده بود و فرمانروای فردریک کبیر را که خود را خدمتگزار اصلی مردم و دفترش را یک امانت عمومی میدانست، تمجید کرده بود. او همچنین به نفع ناپلئون و تغییر ساختار دولت فرانسه پس از پایان دادن به حکومت سلطنتی نوشت. او با این حال; در مورد شیوه های مدیران انگلیسی و مدیران کشور خود به تندی نوشت. با اشاره به اینکه تاریخ آنها توسعه اداری نبود، بلکه نظارت قانونگذاری بود. در سازمانهای دولتی پیشرفت کمی حاصل شد، اما جهشهای گستردهای در قانونگذاری و نقد سیاسی صورت گرفت.
در حین خواندن ویلسون نمی توان از خود پرسید که آیا تصدی گری افکار عمومی در امور حکومت تصمیم عاقلانه ای است؟ جنبه تاریک آن این است که به یک مانع بزرگتر برای مدیریت تبدیل می شود. از آنجایی که هر تغییر یا اصلاح پیشنهادی نیاز به وتوی تصویب در سطوح مختلف دارد. به طور خلاصه، ویلسون یک رویکرد بسیار بیهوده و تجاری برای اداره پیشنهاد کرد که باید عاری از قید و بند دکترین های سیاسی باشد.
بدون نظر