بحران مالی مداوم ثابت کرده است که شرکتهای آمریکایی و شرکتهای دیگر کشورهای جهان رفتارهایی از خود نشان دادهاند که میتوان آن را سوءمدیریت و عدم رعایت اصول حاکمیت شرکتی خوب توصیف کرد. در این رابطه، برخی از انتقاداتی که به رهبران شرکت ها و به ویژه بانکداران وارد شده است، با توجه به افراط و تفریط هایی که از سوی آنها به نمایش گذاشته شده است، موجه به نظر می رسد. به عنوان مثال، غرامت بیش از حد مدیر عامل یک موضوع داغ پس از بحران مالی جهانی است.
مطالعات نشان داده است که مدیران اجرایی برخی از شرکتها مانند وال مارت و جنرال موتورز به همراه بانکهای وال استریت دستمزدی در خانه میگیرند که ۱۰۰ تا ۱۵۰ برابر متوسط حقوق طبقه کارگر است. این در واقع یک واقعیت است که گویای بیتوجهی آشکار به غرامت عادلانه است و اولویتهای نادرست رهبران شرکت را منعکس میکند. به هر حال، چه چیزی می تواند این عدم تعادل عظیم را حتی با در نظر گرفتن این واقعیت که مدیران عامل و بانکداران درگیر فعالیت هایی هستند که ماهیت مغزی و رویایی دارند، توجیه کند؟
پاسخ روسای شرکت ها این است که در حالی که این سطوح از شکاف بین دستمزد مدیر عامل و میانگین دستمزد واقعاً نگران کننده است، نیازی به وحشت نیست زیرا اقتصاد ضعیفی که آنها به آن تکیه می کنند به این معنی است که ثروت در نهایت راه خود را به پایین می یابد. . این واقعیت دیگری است که تاکنون در عمل این اتفاق نیفتاده است و آنچه در عوض داریم افزایش شکاف نابرابری است. دلیل اشاره به این جنبه، برجسته کردن نوع شیوه های حاکمیت شرکتی است که در شرکت های بزرگ در سراسر جهان نفوذ کرده است. نکته اینجاست که یکی از دلایل وقوع بحران مالی جهانی به دلیل شکست چشمانداز و جهتگیری و همچنین ایمان نابجا به بازارهایی بود که به این مدیران و بانکداران مبالغ هنگفتی پرداخت میشد.. از این رو، این تصور که این جنبه منعکس کننده حاکمیت شرکتی خوب است، کاملاً آشکار شده است.
جنبه دیگری از حاکمیت شرکتی که بر بحران مالی جاری تاکید می کند این است که مسائل جدی شفافیت و پاسخگویی در مورد رفتار رهبران شرکت وجود دارد. وقتی آنها قوانینی را که به ضرر سهامداران و ذینفعان به نفعشان است را به طور عمده وضع می کنند، در این صورت نوع حاکمیت شرکتی اجرا می شود. اینکه کارکنان این شرکتها و بانکها به همراه سهامداران مجبور شدند تاوان سوء مدیریت مدیران شرکتها را بپردازند، نشان میدهد که نیاز مبرمی به پاکسازی اصطبل حاکمیت شرکتی قبل از اینکه دیر شود وجود دارد.
در نهایت، مسائل مربوط به سودجویی به قیمت نگرانی های اجتماعی و زیست محیطی، به ضعف دیگری در سیستم های فعلی حاکمیت شرکتی اشاره دارد. از این رو، مجموع این جنبهها نشاندهنده این واقعیت است که مدلهای فعلی حاکمیت شرکتی نیاز به بازنگری دارند، بهویژه زمانی که این واقعیت را در نظر بگیریم که بحران مالی جهانی به دلیل طمع بیش از حد و ریسکهای بیملاحظه به وجود آمده است. نکته پایانی این است که رهبران شرکتها باید در برابر تنظیمکنندهها و سهامداران در کنار ذینفعان پاسخگو باشند و تنها زمانی که کنترلها و تعادلهای مؤثری برای حفظ حاکمیت شرکتی در مسیر وجود داشته باشد، میتوانیم از بحرانهایی مانند بحران مالی جهانی جلوگیری کنیم.
بدون نظر