در مقالههای قبلی، در مورد اینکه چگونه بحران مالی جهانی باعث بازنگری در شیوههای حاکمیت شرکتی شد، بحث کردیم. برای شروع، بحران مالی جهانی، حرص و آز بی حد و حصر و ریسک کنترل نشده را که مشخصه بحران مالی جهانی بود، مورد توجه قرار داد. اینها علائم بحرانی بود که به دلیل حاکمیت شرکتی ضعیف رخ داد. ناتوانی تنظیم کننده ها در نظارت بر اقدامات بانک ها و شرکت ها و مبالغ هنگفتی که توسط بانک ها برای لابی کردن برای نظارت و کنترل کمتر بر اقدامات آنها صرف می شود، به آن اضافه شد. از این رو، می توان گفت که دلایل اصلی بحران، عملکرد ضعیف بانکی و عدم شفافیت و پاسخگویی شرکت ها بوده است.
در پی این بحران، چندین پیشنهاد با هدف ایجاد شفافیت و پاسخگویی بیشتر از سوی شرکت ها ارائه شده است. اینها شامل قانون داد-فرانک یا قانونی است که در ایالات متحده برای نظارت بر رویه های حسابداری و تجاری بانک ها و شرکت ها به تصویب رسیده است.
علاوه بر این، آژانس حمایت از مصرف کننده تحت رهبری الیزابت وارن یک سری اقدامات را برای بازگرداندن اعتماد مصرف کننده و بازگرداندن اعتمادی که در نتیجه بحران آسیب دیده است، انجام داده است. شرط نهایی برای حاکمیت شرکتی خوب این است که سهامداران و مصرف کنندگان باید اعتماد ضمنی و صریح به اقدامات و گزارش های شرکت ها داشته باشند. از این رو، هر حرکتی در جهت افزایش شفافیت و پاسخگویی باید به گونه ای انجام شود که ذینفعان به اقدامات اعتماد کنند. نکته اینجاست که اعتبار و یکپارچگی کلید موفقیت حاکمیت شرکتی است.
بهترین شیوههای نوظهور شامل الزامات نظارتی سختگیرانهتر، گزارشدهی به شیوهای شفاف و اخلاقی و شیوههای تجاری منصفانه با هدف خدمات رسانی به مصرفکنندگان کوچک و همچنین سهامداران بزرگ نهادی است. قوانین ذکر شده در بالا همراه با مجموعه ای از اقداماتی که در مجموع اصلاحات وال استریت نامیده می شود، با هدف مهار رفتار متجاوزانه و بی پروا بانک ها و موسسات مالی است. علاوه بر این، از آنجایی که بحران به عنوان حمله ای به خود سرمایه داری تلقی می شد، برای اصلاح طلبان ضروری بود که بر جنبه بررسی ایده ها و تئوری های زیربنای سرمایه داری تمرکز کنند.
در نهایت، حرکتی به سمت ایجاد بهترین شیوه ها صورت گرفته است، اگرچه سرعت آن کند بوده است، زیرا بانک ها در برابر این اصلاحات مقاومت کرده اند. لازم به ذکر است که ذکاوت انسان حد و مرزی نمی شناسد و از این رو، تا زمانی که داوطلبانه رعایت نشود، همواره راه و روشی برای دور زدن قوانین و مقررات پیدا می کنیم. از این رو، بیش از هر چیز دیگری، یک تغییر ذهنیت از سوی شرکتها مورد نیاز است تا الگوهای رفتاری شرکتی را در فرآیند ایجاد کنند که پایدار و از نظر اجتماعی و محیطی آگاهانه باشند. تنها زمانی که میل به تغییر از درون وجود داشته باشد، بهترین شیوه ها می توانند کارساز باشند.
در نتیجه، بحران مالی جهانی پایههای سرمایهداری را تکان داد و اصول و مفروضات اشتباهی را که بر اساس آن سیستم مبتنی بر بازار کار میکرد، آشکار کرد . از این رو، پس از بحران، تلاش برای اصلاحات هرچند کند همچنان قابل توجه بوده است، زیرا اندازه کار در دست اجرا بلندپروازانه و مملو از خطر است. امید است که این بحران به عنوان یک تجربه یادگیری با ارزش برای شرکت ها در جهت اصلاح راه خود و جلوگیری از تکرار چنین اتفاقاتی باشد.
بدون نظر