هوش هیجانی چیست و چرا ما به مدیران و رهبران EQ بالاتر نیاز داریم
هوش هیجانی به عنوان هنر و علم مدیریت احساسات خود و دیگران تعریف می شود.
افراد باهوش عاطفی کسانی هستند که در کنترل احساسات خود و یادگیری به تعویق انداختن رضایت تا پایان کار مهارت دارند، با دیگران همدلی می کنند و به طور کلی نسبت به افرادی که EQ یا ضریب عاطفی کمتری دارند متمرکزتر و عمیق تر هستند.
اصطلاح هوش هیجانی توسط روانشناس و متخصص برجسته، دانیل گولمن، رایج شد، که از آن برای توصیف اینکه چگونه رهبران و مدیران باهوش عاطفی بهتر از دیگران در طولانی مدت موفق می شوند، استفاده کرد.
علاوه بر این، عملکرد رهبری باهوش عاطفی نیز منجر به این می شود که چنین افرادی روابط بین فردی بهتری داشته باشند و دیگران را به خوبی مدیریت کنند تا سازمان به طور کلی از توانایی و مهارت و همچنین مهارت آنها در مدیریت خود و مدیریت دیگران بهره مند شود.
در واقع، هوش هیجانی یک صفت و ویژگی است که در این دنیای پر هرج و مرج بسیار مورد نیاز است. و روابط سازمانی
نمونه هایی از پرزیدنت ترامپ و باراک اوباما برای نشان دادن اهمیت EQ
برای درک اینکه چرا به رهبران و مدیران باهوش عاطفی بیشتری نیاز داریم، به سبک های رهبری پرزیدنت ترامپ و سلف او باراک اوباما فکر کنید.
در حالی که ترامپ اکنون یک چیز میگوید و فوراً برعکس آن را میگوید، در مقابل، اوباما به خاطر بیان سرد و حساب شده و اعمال عمیق فکرش در هر تصمیمی که میگرفت، مشهور بود.
علاوه بر این، در حالی که ترامپ مایل است هر آنچه را که میخواهد، هر زمان که میخواهد، و صرف نظر از تأثیری که بر اجرای سیاستها و اقدامات ریاستجمهوری دارد، توییت کند، اوباما به عنوان آغازگر تغییرات پایدار در نحوه اداره ریاستجمهوری شناخته شد.
همانطور که از جابجایی بالایی که کارکنان کاخ سفید تجربه کردهاند، علاوه بر شیوههای سریع آمدن و رفتن بسیاری از مقامات دولت، ترامپ ممکن است به به اصطلاح «پایگاه» خود متوسل شود، اما باعث آسیب رساندن به راههای آمریکا شود. دولت ها امور خود را در جهان انجام می دهند.
به هر حال، اگر رئیسجمهور شما توافقها و معاهدات موجود را پاره کند و هر آنچه به ذهنش میرسد توئیت کند بدون اینکه فکر کند چه میتواند با جهان وسیعتری که در زمانهای پر هرج و مرج به دنبال رهبری و راهنمایی او هستند، انجام دهد، چه هدفی طولانیمدت خواهد داشت.
تأثیر مسمومیت محل کار بر شرکت ها و کارهایی که می توان انجام داد
در همین راستا، بسیاری از کارشناسان سازمانی به این نکته اشاره میکنند که چگونه حتی رهبران و مدیران شرکت در همه سطوح در حال حاضر بهجای تدوین استراتژیهای بلندمدت، با آنی سروکار دارند.
شاهد تعداد شرکتهایی باشید که از ارائه راهنمایی برای سال آینده خودداری میکنند و در عوض، تخمینهایی از سه ماهه آینده ارائه میکنند.
علاوه بر این، فرسودگی شغلی، استرس و اضطراب آنقدر رایج شده است که مدیران منابع انسانی (HR) به طور معمول در برنامه های سلامت شرکت سرمایه گذاری می کنند.
می توان در مورد اینکه چگونه اثرات سمی زمان حاضر منجر به مشکلات بسیاری می شود، ادامه داد.
در حالی که علائمی که توضیح داده شد می تواند منجر به “اپیدمی جنون در محل کار” شود، اما می تواند منجر به اثرات خطرناک تری مانند تبعیض جنسیتی و افزایش قلدری در محل کار شود.
در واقع، همانطور که جنبش #MeToo فاش کرد، ظهور ناتوانی در اعمال کنترل خود، و تأخیر در ارضای چیزهای دیگر، منجر به این میشود که حتی افراد متشکل و حساب شده به کارهایی دست بزنند که تقریباً بلافاصله از آنها پشیمان میشوند.
به عبارت دیگر، این افراد کسانی هستند که قادر به مدیریت عواطف خود و دیگران نیستند که منجر به از دست دادن تفکر بلندمدت، کاهش ادب در محیط کار و آسیب به رفاه سازمانی می شود.
رسانه های اجتماعی، رضایت فوری و از دست دادن کنترل خود می تواند به سازمان ها آسیب برساند
بنابراین، آنچه که جهان در حال حاضر به آن نیاز دارد، رهبران و مدیران باهوش عاطفی بیشتری هستند که بتوانند محیط های کاری سالم و غیر سمی را به فعلیت برسانند و درک عمیقی از آنها و دیگران ایجاد کنند تا روابط پایداری شکل گیرد.
در این زمینه، شایان ذکر است که فرهنگ سمی نیز منجر به فرسایش زیاد، افزایش مصرف مواد و تنهایی می شود، زیرا مردم به جای دنیای واقعی که از آن دور می شوند، در رسانه های اجتماعی آرامش پیدا می کنند.
در واقع، تحقیقات نشان داده است که عدم همدلی با همکاران منجر به فرهنگ سرزنش و نام بردن و شرمساری به جای مسئولیت جمعی می شود.
علاوه بر این، این امر همچنین منجر به از خود بیگانگی کارکنان می شود زیرا افت در معاشرت شخصی با معاشرت آنلاین جایگزین می شود.
بعلاوه، نسل جدید کارگران متعلق به گروههای سنی هزاره و ژنرال Z، کاهش هشداردهندهای در سطح توجه را تجربه میکنند که به این معنی است که آنها نمیتوانند حتی بر روی کم چالشترین وظایف برای مدت زمان طولانی تمرکز کنند.
بنابراین، واضح است که آنچه ما اکنون به آن نیاز داریم، حرکتی است به سمت اینکه رهبران و مدیران خود را از نظر احساسی باهوش تر و کمتر تهاجمی تر و بدون کنترل کامل کنیم.
همه چیز هنوز گم نشده است
با این حال، گفتن این کار آسان تر از انجام آن است، زیرا برای تسلط بر عواطف خود و دیگران نیاز به پرورش طولانی مدت و تلاش مداوم دارد.
در دنیای بیدرنگ 24 ساعته و هفت روزه ما، چه کسی زمان و انرژی لازم را دارد تا کارگران آینده را که دارای EQ بالایی هستند، پرورش دهد.
البته این بدان معنا نیست که ما باید تسلیم شویم و از سوی دیگر، دلایل زیادی وجود دارد که باور کنیم ممکن است در مورد نسل قدیمیتر قدم بگذاریم.
برای نتیجه گیری، زمان آن رسیده است که رهبران شرکت ها توجه خود را معطوف کنند تا مدیران و کارمندان خود را متمرکزتر کنند و افراد طولانی مدت را هدایت کنند.
بدون نظر