معرفی
رهبری در سازمان ها بر اساس دلایل و عوامل مختلفی از جمله شخصیت، فرهنگی و جنبه های کشوری و منطقه ای دیکته و تعیین می شود.
در میان عوامل مختلف، بعد فرهنگی رهبری اغلب برجسته نمی شود، زیرا به عنوان یک امر داده شده در نظر گرفته می شود. با این حال، با جهانی شدن و ظهور یکپارچگی و پیوند شدیدتر، نیاز به مطالعه چگونگی تعیین رهبری توسط عوامل فرهنگی و نقش میانجی که مبادلات فرهنگی بین غرب و شرق در تعیین نحوه رفتار رهبران ایفا میکند، وجود دارد.
این مقاله به بررسی ابعاد فرهنگی رهبری با تاکید ویژه بر چگونگی انجام تعاملات بیشتر بین رهبران غرب و شرق در عرصه جهانی و تا آنجا که به رفتار سازمانی مربوط می شود، می پردازد. برای مثال، با جهانی شدن، رهبران و مدیران شرق آموختهاند که شیوهای از رهبری دموکراتیکتر را در مقابل رهبری پدرسالارانه و اقتدارگرایانهای که تاکنون اعمال میشد، اتخاذ کنند. علاوه بر این، رهبران در غرب شروع به درک این موضوع کردهاند که روش انجام کارها در شرق با روش انجام شده در شرق کاملاً متفاوت است و از این رو، آنها باید از این رویکردهای متفاوت در مدیریت آگاه باشند.
رهبری در شرق و غرب
کار پیشگام روانشناس هلندی، گیرت هافستد، اغلب برای تأکید بر تفاوت های رهبری بین غرب و شرق که به دلایل فرهنگی تعیین می شود، ذکر و نقل می شود. به عنوان مثال، فرهنگ نقش بسیار مهمی در تعیین اقدامات رهبران ایفا می کند، به ویژه در مواردی که تصمیم گیری، نگرش نسبت به تنوع، و رفتار با افراد در سلسله مراتب مربوط می شود. این موردی است که رهبران شرق تمایل دارند در سبک تصمیم گیری خود مردسالار و اقتدارگرا باشند در مقابل سبک های تصمیم گیری دموکراتیک و توافقی در غرب.
علاوه بر این، رهبران در شرق تمایل دارند که تنوع را جنبه دیگری از تجارت ببینند و فرهنگ کاری در بسیاری از سازمانها پدرانه است و توسط رفتار مردانه دیکته میشود. در مقابل، تنوع به طور فعال در غرب اعمال می شود و رهبران بسیاری از شرکت های غربی اغلب بیش از آنچه در این موارد توسط قانون لازم است انجام می دهند.
در مرحله بعد، نگرش نسبت به افراد پایینتر در سلسله مراتب در غرب سازگارانهتر و آشتیجویانهتر است، در حالی که در شرق، رهبران در راس تمایل دارند به زیردستان خود بر اساس طبقهبندیهای سختگیرانه ارشدیت مشروط به عوامل فرهنگی نگاه کنند. اینها برخی از تفاوتهای رهبری شرق و غرب است که توسط هافستد در کار خود ارائه شده است.
جهانی شدن و رهبری: همگنی در مقابل ناهمگونی
اگرچه بیشتر ادبیات تجاری در مورد اینکه چگونه رهبری با ظهور جهانی شدن و تبادل فرهنگی همزمان بین غرب و شرق که منجر به غربی شدن رهبران شرق در نگرش خود شده است، صحبت می کند، جنبه ای که اغلب نادیده گرفته می شود این است که برخی از رهبران در شرق در نتیجه تعامل خود با غرب به سمت درون گرایش پیدا کرده و در رویکرد خود به سمت وسواس و جنجالی تبدیل شده است. این امر در مورد بسیاری از بخشهای تولیدی و اولیه دیده میشود که در آن رهبران اغلب بر ضد ارزشهای غربی و نحوه فاسد کردن کارمندان سرزنش میکنند و از این رو، این رهبران در صنایع تولیدی سنگین در عوض طرفداری از منطقهگرایی و پدرگرایی و همچنین متوسل شدن به جنگویسم نگرشی که قاطعانه مخالف گشایش بیشتر اقتصاد است.
البته، این بدان معنا نیست که ناهمگونی ناشی از جهانی شدن هنجار غالب است زیرا بسیاری از رهبران شرق شرکت های خود را مدرن کرده اند و بهترین شیوه های غربی را اتخاذ کرده اند. در واقع، نسبت رهبرانی که غربی شده اند، بیشتر از کسانی است که به سمت داخل رفته اند و این روند در چین و هند است. با این حال، همانطور که در پاراگراف قبلی اشاره شد، استثنائات زیادی برای این هنجار وجود دارد و از این رو، هر حرفه ای یا دانشجوی مدیریت باید از هر دو گرایش آگاه باشد تا بتواند در میدان مین شرکتی در حرفه خود حرکت کند.
نتیجه
این مقاله به بررسی تفاوتهای رهبری شرق و غرب که به دلایل فرهنگی برمیگردد، پرداخته است. این مقاله همچنین به این موضوع پرداخته است که چگونه جهانی شدن رهبران را وادار به پذیرش ارزشهای غربی کرده است و در عین حال منجر به روی آوردن برخی از رهبران به درون شده است. نکتهای که در اینجا باید به آن اشاره کرد این است که رهبری موضوع پیچیدهای است که بنا به دلایل زیادی تعیین میشود و جنبه فرهنگی یکی از اجزای کلیدی نحوه رفتار رهبران است. بنابراین، توصیه ما به رهبران آینده و کسانی که شغل خود را شروع کرده اند و همچنین کسانی که در حال حاضر مشغول به کار هستند، است که باید ارزش های اصلی خود را تعیین کنند و سپس بر اساس آن عمل کنند.
اگر شما فردی هستید که بیشتر تحت تأثیر الگوی غربی قرار می گیرید، باید به دنبال شرکت ها و سازمان هایی باشید که بر اساس مفاهیم غربی مدیریت اداره می شوند. برعکس، اگر شما دارای گرایشی هستید که معتقدید فرهنگ بومی شما تعیین کننده اعمال شماست، باید مجدداً در سازمان هایی که بر ارزش های سنتی تاکید شده است، استخدام شوید. به عبارت دیگر، به جای درگیری با محیط ناشی از تضاد بین ارزشهای درونی و ارزشهای سازمان، باید سازمانی را پیدا کرد که با آن راحت است. این نکته کلیدی است که این مقاله در هنگام ورود به حرفه خود به شما واگذار می کند یا اگر در حال کار هستید، یا به سرنوشت خود واگذار شده اید یا از شغل خود نهایت لذت را می برید.
بدون نظر