هوش عاطفی به ما کمک می کند تا پیوندهای سالم را در یک سازمان ایجاد و پرورش دهیم و موفقیت شخصی و سازمانی را تضمین می کند. منظور از هوش هیجانی، مهارت یک فرد در شناسایی عواطف خود و سایر افراد، تمایز قائل شدن بین حالات هیجانی مختلف و دسته بندی صحیح آنها و استفاده از داده های هیجانی برای مدیریت تفکر و عملکرد است.
هوش هیجانی بالا به این معنی است که شما می توانید شرایط عاطفی خود را شناسایی کنید و بتوانید به خوبی با شرایط عاطفی افراد دیگر ارتباط برقرار کنید و با آن افراد به گونه ای برخورد کنید که آنها را به شما نزدیک کند.
هوش هیجانی شامل مولفه ها/عناصر زیر است:
- خودآگاهی: خودآگاهی مستلزم مطالعه عمیق عواطف، نقاط مثبت/ دارایی ها، محدودیت ها، نیازها و جاه طلبی های فرد است. خودآگاهی را می توان با صرف زمان برای شناسایی حوزه های بهبود و تلاش صادقانه برای ایجاد این ویژگی خود توسعه داد.
خودآگاهی را می توان با انعکاس واقعی شما به صورت روزانه ایجاد کرد. این بدان معناست که زمان با کیفیتی باید صرف قرار دادن ذهن شما در معرض افکار ذاتی شود. افراد با سطح بالای خودآگاهی اساساً نه تنها با خود بلکه با سایر افراد نیز صادق هستند. آنها تأثیر احساسات خود را بر خود و همچنین بر سایر افراد و بر عملکرد سازمان می دانند.
افراد خودآگاه مطمئناً اعتماد به نفس دارند. آنها درک و شناخت کاملی از نقاط قوت خود دارند. آنها فقط در صورت لزوم به دنبال پشتیبانی خواهند بود. آنها همیشه امن بازی خواهند کرد. آنها فقط پروژه هایی را می گیرند که می توانند در مهلت های زمانی به طور موثر انجام دهند. آنها چشم انداز خود را بسیار واضح می دانند و پروژه هایی را که مانعی برای ارزش ها یا بینش شخصی و سازمانی آنها باشد، نمی پذیرند.
- خود تنظیمی: خودتنظیمی مانند یک بحث درونی مداوم است. این تضمین می کند که دیگر به احساسات خود وابسته نیستیم. افرادی که خودتنظیم می شوند می دانند که چگونه با احساسات خود به شیوه ای موثر کنار بیایند. این افراد ساکت و منطقی هستند و اطمینان می دهند که فضای عدالت و اتکا در سازمان حاکم است. چنین محیطی تضادهای داخلی کمتر و بهره وری بیشتر را تضمین می کند.
خودتنظیمی چیزی جز کنترل انگیزه ها و احساسات مزاحم نیست. مدیریت پویایی در محیطی که با آن روبرو هستیم، برای مهارت ما ضروری است. همچنین در مورد احساس خوش بینی و تخلیه خوش بینی به دیگران است. خودتنظیمی به شما این امکان را می دهد که یا بر احساسات خود مسلط باشید یا اجازه دهید احساسات شما کنترل شما را در دست گیرند. خودتنظیمی عمدتاً شامل خود انضباط و کنترل، اعتبار، کوشش، انعطاف پذیری و ایجاد انقلاب است.
- انگیزه: اشتیاق به کار و یادگیری با انگیزه های درونی به غیر از دلایل پولی و اعتباری همان انگیزه درونی است. انگیزه انگیزه ای برای به انجام رساندن چیزهایی است که خارج از انتظارات شما و دیگران است.
افراد با انگیزه افرادی پرشور هستند. آنها به یادگیری بیشتر تمایل دارند، به دستاوردهای چشمگیر خود افتخار می کنند و به دنبال کارهای نوآورانه هستند. آنها مشتاق کشف روش های جدید اجرا هستند. آنها در مورد دلایلی که چرا وظایف به شیوه ای خاص انجام می شود و نه روش دیگر کاملاً کنجکاو هستند. افراد با انگیزه بسیار بسیار خوش بین هستند، حتی زمانی که معیارهای سازمانی تعیین شده بر روی آنها را برآورده نمی کنند.
- همدلی: همدلی به معنای در نظر گرفتن فداکارانه احساسات نیروی کار در هنگام تصمیم گیری منطقی است. مهارت درک وضعیت عاطفی ذهنی دیگران و برخورد مناسب با آنهاست.
رهبران همدل در پرورش و حفظ استعدادها دانش دارند. همدلی عنصر سازنده هوش عاطفی است. وقتی میخواهید چیزها را از دید دیگران درک کنید، «به جای دیگران قدم بگذارید» بر آن تأکید میشود. افراد همدل در حفظ روابط بلندمدت، گوش دادن موثر و همچنین ارتباط با دیگران برتری دارند. به دلیل پویایی و جهانی شدن روزافزون، رهبران همدل بیشتر مورد تقاضا هستند.
- مهارت های اجتماعی: افرادی که مهارت های اجتماعی بالایی دارند در مدیریت تغییر و حل تعارض برتری دارند. آنها ارتباطات عالی هستند. آنها دارای تماس های بزرگ و توانایی بالایی برای ایجاد ارتباطات هستند. آنها در مدیریت تیم مهارت دارند. آنها دارای ویژگی فصاحت هستند، یعنی متقاعد کننده مؤثری هستند.
مهارت های اجتماعی به طور خلاصه به معنای به کارگیری همدلی و متعادل کردن خواسته ها و نیازهای دیگران با خواسته های خود است. مهارت های اجتماعی به انجام کار از سوی دیگران کمک می کند و برای رهبران داشتن این ویژگی بسیار مهم است تا هوش هیجانی خود را به کار گیرند.
بدون نظر