رهبری به همان اندازه که در مورد داشتن یک چشم انداز و انتقال آن به پیروان است، به همان اندازه که در مورد هنر و علم تغییر ذهن رهبران و پیروان است. برای توضیح بیشتر این موضوع، باید به چشمانداز کسبوکار معاصر نگاه کرد که در آن رهبران نهتنها باید متقاعد شوند، بلکه متقاعدپذیر باشند، به این معنا که آنها باید به روی طیف متنوعی از دیدگاهها و نظرات باز باشند و «ذهن خود را» روی گزینههای جایگزین نبندند.
در واقع، با توجه به روندهای به سرعت در حال تغییر و تغییرات تکنولوژیکی که چشم انداز کسب و کار امروزی را مشخص می کند، رهبری به همان اندازه که دارای یک چشم انداز روشن و شفاف و احساس جهت است، به انعطاف پذیری و سازگاری است .
علاوه بر این، رهبری نیز در مورد تغییر ذهن پیروان است. به عنوان مثال، تصورات در مورد رهبران اغلب در ابتدا شکل می گیرد و در یک دوره زمانی اصلاح می شود. هنگامی که پیروان دریافتند که رهبر قادر به ارائه تغییرات لازم و “به خانه آوردن کالاها” نیست، شروع به فکر کردن به خود می کنند و شروع به شک به رهبر و توانایی های او می کنند.
بنابراین، برای رهبران مهم است که پیروانشان آنها را هم به عنوان افرادی با بینش و هم به عنوان مردان و زنان عملی که می توان برای تحقق نتایج موفقیت آمیز به آنها تکیه کرد، درک کنند. یک مثال خوب برای این روشی است که در آن مدیر عامل جدید اینفوسیس، ویشال سیکا، موفق شده است شرکت را به عنوان اولین غیر بنیانگذار که رتبه اول را اشغال کرده است، متحول کند و در نتیجه اطمینان حاصل کند که کارمندان او را به عنوان رهبر تحول گرا درک می کنند نه فردی که فقط فشار دادن همان وضعیت موجود.
از سوی دیگر، او همچنین اطمینان داده است که گذشته نیز به طور کامل فراموش نشود، به این معنی که او برای متقاعد کردن دستآوردهای گذشته باز است و در عین حال، میتواند محصول کنونی رهبران طبقه دوم را متقاعد کند.
بنابراین، آنچه ما داریم رهبران متقاعدپذیری هستند که متقاعد می کنند. به عبارت دیگر، رهبری در چشمانداز کسبوکار معاصر به همان اندازه متقاعد کردن دیگران است.
در واقع، همین مثال از Infosys در اینجا مناسب است زیرا رهبری در شرکت همیشه در مورد بیان یک چشم انداز و سپس عملی کردن مراحل مورد نیاز برای دستیابی به نتایج مورد نیاز بوده است.
در تمام این موارد، رهبران شرکت مجبور بودند با تردیدهای اولیه دست و پنجه نرم کنند و با مقاومت زیادی در برابر تغییر مواجه شدند. به افتخار آنهاست که در هنر و علم تغییر ذهنیت خود و پیروانشان موفق شدند.
مثال دیگری از اینکه چگونه رهبران باید برای متقاعد کردن باز باشند و متقاعد کننده باشند، از تجربیات گوگل و فیسبوک است که هر دو پس از موفقیتهای سرسامآور سالهای شکلگیری خود، از اوج اولیه خود گذشتند و سپس مجبور شدند با واقعیتهای رکود اقتصادی دست و پنجه نرم کنند.
در هر دو شرکت، رهبران فعلی پیشنهاداتی را از کارمندان خود در مورد چگونگی مؤثرتر کردن شرکت خود دعوت کردند و از این طریق پذیرای بازخورد و پیشنهادات بودند و همچنین در مورد اقدامات جایگزینی که آنها (رهبران) به آنها فکر نکرده بودند، متقاعد شدند.
از سوی دیگر، آنها همچنین متقاعد کننده بودند به این معنا که می توانستند نظر کارمندان خود را تغییر دهند که شک داشتند آیا اصلاحات دوره برای موفقیت شرکت مؤثر است یا خیر.
جدای از این، رهبری فرآیندی است که مستلزم متقاعد کردن پیروان به «راه رفتن روی آب» برای هدفی است که رهبران از آن حمایت میکنند. در واقع، همانطور که نمونههای نیروهای مسلح گواه میدهند، موفقترین ژنرالهایی هستند که میتوانند با اطمینان از اینکه پیروان و سربازانشان برای دستیابی به هدف مورد نظر خود را به معنای واقعی کلمه «خود را به سوی دشمن پرتاب میکنند» وارد نبرد میشوند.
در واقع، همه این مثالها این نکته را ثابت میکنند که رهبری در شرایط مدرن هم به صبر و هم به فداکاری نیاز دارد، زیرا رهبران باید پیروان را متقاعد کنند که به آنها زمان بدهند و در عین حال “از جلو رهبری کنند” به این معنی که آنها باید “راه بروند”. صحبت کنید» که در نتیجه برای پیروان خود نمونه هایی قرار می گیرد.
تئوری مدیریت به وضوح مشخص می کند که رهبران باید از نظر عاطفی نیز افرادی باهوش باشند به این معنا که باید کنترل و مدیریت احساسات خود را داشته باشند و قادر به مدیریت احساسات دیگران باشند. در واقع، رهبران تحت فشار شدیدی هستند تا الگو باشند و از این رو، آنها باید همیشه بتوانند اعتماد به نفس خود را نشان دهند و تصویری از اطمینان ارائه دهند.
در عین حال، آنها همچنین باید در مورد هر اشتباهی صادق باشند و به جای اینکه به دلیل شکست های موقتی دچار تضعیف یا افسردگی شوند، باید با نشان دادن راه به آینده، واقعاً ناامیدی ها را منعکس کنند.
رهبران امروزی همچنین باید افرادی باشند که بتوانند تأثیرات سریع در حال تغییر ناشی از فناوری را مدیریت کنند و بدون «فراموش کردن گذشته» «چاپ زمان حال» داشته باشند و در عین حال «متمرکز رو به جلو باشند» به این معنی که باید به طور همزمان دستکاری کنند. تجربیات و انتظارات گذشته، موفقیت های فعلی را تضمین می کند و قابلیت هایی را برای آینده ایجاد می کند.
این بدان معناست که آنها باید از درس های گذشته استفاده کنند، حال را مدیریت کنند و آینده را کنترل کنند. این نیاز به تواناییهای خارقالعادهای دارد که یکی از دلایلی است که به نظر میرسد بسیاری از رهبران در زمینه گردش مالی بالای شرکتهایی که عمر مفید آنها به سرعت در حال کوتاه شدن است عمدتاً به دلیل ناتوانی در مدیریت جنبههای مختلف رهبری که تاکنون ذکر شد، شکست میخورند.
در خاتمه، رهبران نمی توانند جهان بینی سفت و سختی داشته باشند و در عین حال نمی توانند مغلوب باشند. علاوه بر این، آنها نمی توانند چشم انداز خود را به دلیل ناکامی های موقت رها کنند و در عین حال بر دیدگاه ها و نظرات گوناگون بسته شوند.
بدون نظر