چرا کار می کنیم؟
چرا کار می کنیم؟ پاسخ واضح به این سوال این است که ما به پول و مزایا برای حمایت از خانواده و خود نیاز داریم. اما آیا پول تنها معیار کار کردن است؟
علاوه بر این، بسیاری از افراد در طول دوران بزرگسالی خود کار می کنند تا مولد و فعال باقی بمانند که بدون آن دچار افسردگی و مالیخولیا می شوند. با این اوصاف، بسیاری هستند که به مشاغل رسمی و رایج نمی پردازند، اما همچنان متمرکز و خوشحال هستند. در واقع، نظرسنجیها نشان دادهاند که دلیل کار اکثریت ما این است که کار به زندگیمان معنا میدهد .
به عبارت دیگر، ما خودمان را با کاری که انجام میدهیم و شغلی که داریم، علاوه بر سایر نشانگرهای هویت، تعریف میکنیم. شاید برای کار کردن توجیهی بزرگتر از جستجوی رضایت و موفقیت در محل کار وجود نداشته باشد که زندگی شخصی ما را نیز بهبود بخشد.
بنابراین، واقعاً اینطور است که کار علاوه بر اینکه به ما هویت می بخشد، به ما پول و معنا می بخشد.
یکی از اولین سوالاتی که غریبه ها و آشنایان معمولی می پرسند این است که برای امرار معاش چه کار می کنیم. هرکسی که سفر کرده باشد با این سوال از سوی افرادی که با آنها گفتگو می کنیم مواجه می شود و از این رو، آنچه انجام می دهیم به اندازه افراد جامعه مهم است.
در واقع، این واقعیت که اگر در شغل و حرفه خود موفق باشیم و علاوه بر کسب جوایز و همچنین به دست آوردن جوایز هنگفت و چک های پرداختی، برای سازمان خود قراردادهایی ببندیم یا مشتریانی را به دست آوریم به این معنی است که آنچه انجام می دهیم نقطه اتکای دوران بزرگسالی ما است. بستگی دارد به. این شکل شادی را به خود می گیرد زیرا افراد تقریباً به طور کامل توسط شغل ما تعریف می شوند.
کار برای زندگی و زندگی برای کار
با این حال، باید این واقعیت را نیز در نظر گرفت که در حالی که باید برای امرار معاش کار کنیم، نباید برای کار کردن زندگی کنیم. به عبارت دیگر، در حالی که خوب است شغل و حرفه خود را جدی بگیریم، میتواند جنبههای منفی داشته باشد تا آنها را به همه چیز تبدیل کنیم و به تمام وجودمان پایان دهیم.
این نکات منفی از فقدان روابط شخصی با کیفیت، بی توجهی به همسر و فرزندانمان و افزایش احتمال ابتلا به بیماری های سبک زندگی و بیماری های مرتبط با کار را شامل می شود. به عنوان مثال، نظرسنجیها نشان داده است که افراد معتاد به کار از آنجایی که تمام ساعات بیداری خود را در محل کار میگذرانند، دو برابر در معرض خطر حمله قلبی و آسیبهای فشاری مکرر قرار دارند. این بدان معنی است که همانطور که یافتن رضایت از طریق کار مهم است، یافتن شادی و خوشبختی در زندگی شخصی ما نیز به همان اندازه مهم است.
در حالی که ما طرفدار ترک کار نیستیم، میخواهیم به این نکته نیز اشاره کنیم که در ماههای اخیر؛ انبوهی از مطالعات انجام شده است که نشان می دهد بسیاری از حرفه ای ها در چهل سالگی به دلیل هزینه ای که کار آنها بر زندگی شخصی آنها وارد می کند، مایلند در صورت توان مالی زودتر بازنشسته شوند .
تعادل سالم کار و زندگی
بنابراین، کلید موفقیت یا کلید شکوفایی زندگی ما بستگی به این دارد که چقدر بتوانیم تعادل کار و زندگی را حفظ کنیم.
این امر به حدی مهم شده است که بسیاری از سازمانها اکنون مرتباً از کارمندان خود میخواهند که به طور اجباری مرخصی بگیرند و علاوه بر دادن گزینههایی مانند کار از خانه و مرخصی زایمان و پدری، زمان بیشتری را با خانواده خود بگذرانند.
دلیل این امر این است که کارکنانی که بیش از حد کار می کنند، اغلب تمرکز ندارند و غیرمولد هستند، علاوه بر این که در معرض بیماری و بیماری قرار می گیرند که هزینه هایی را از نظر افزایش مزایای پزشکی و همچنین از دست دادن ساعات کاری بر سازمان تحمیل می کند.
بنابراین، تفکر فعلی در بین سازمانها این است که به جای فشار دادن کارکنان خود و قرار دادن وضعیت بدتر هر دو طرف در این فرآیند، تعادل سالم بین زندگی حرفهای و شخصی و تعادل بین کار و زندگی، کلید داشتن محیطهای کاری مولد خواهد بود.
در واقع، سازمانهایی مانند سیتیگروپ سیاستهایی دارند که کارکنان خود را ملزم میکنند تا روزهای مرخصی اجباری داشته باشند تا علاوه بر اطمینان از اینکه سازمانها بیش از حد به آنها وابسته نمیشوند، استرس را به حداقل برسانند.
آثار و واقعیت های دوران معاصر
با این حال، بسیاری از این پیشنهادات را مسخره میکنند، زیرا این پیشنهادها به واقعیتهای کسب و کار فوق رقابتی و چشمانداز کاری اشاره میکنند که در آن چیزهای فانتزی مانند مواردی که در بالا مورد بحث قرار گرفت، به هیچ سودی منجر نمیشوند، زیرا بازار به گونهای است که فرد باید کار کند. یا از بین بروند.
این مکتب مدیریتی واقعگرایانه است که معتقد است با توجه به زمانهای فوق رقابتی که در آن زندگی میکنیم، مگر اینکه سازمانها و کارمندان بهترین تلاش خود را به طور مداوم و بدون شکست انجام دهند، مانند Dodos خواهند بود که از آنجایی که قادر به تغییر با زمان نبودند منقرض شدند. .
بنابراین، این متفکران مدیریت ضمن پذیرش نظریه تعادل زندگی کاری، به جنبه عملی و واقع گرایانه این معادله نیز اشاره و تاکید می کنند که افراد بدون شغل و سازمان بدون کسب و کار به این معنی است که به طور کلی از بازی خارج می شوند.
نتیجه
با توجه به نکاتی که تا کنون بیان شد، در واقع نظر ما این است که علیرغم واقعیتهایی که باید به لگدزدگی و کار کردن بپردازیم، نباید هدف بزرگتری را که زندگی ما یک ماراتن است و نه دوی صد متر و از این رو، بهتر است در زمان حال کاهش یابد تا در آینده بازدهی بیشتری داشته باشید.
علاوه بر این، ما همچنین از این پیشنهاد حمایت می کنیم که برای کسانی که شغل خود را شروع می کنند، بهتر است تا جایی که می توانند کوتاه بیایند و هنگامی که به سطح معینی رسیدند، می توانند اطمینان حاصل کنند که تعادل زندگی کاری سالمی دارند و با برخی از پس انداز، آنها می توانند مشتاقانه منتظر یک میانسالی کامل و بازنشستگی باشند.
بدون نظر