سال گذشته تلفات زیادی بر سلامت روانی همه در سراسر جهان وارد کرده است. افسردگی، خودکشی، اضطراب و اختلالات استرس دیگر چیزی نیست که فرد بتواند آن را در خانه رها کند و با ذهنیت سازنده به محل کار برسد. زمان آن فرا رسیده است که سازمان ها نیاز به در نظر گرفتن رفاه روانی کارکنان خود را در محدوده رفاه کارکنان و نیازهای پزشکی درک کنند.
شرایط حاکم بر سلامت روان با این همه گیری بدتر شد. تقریباً هفتاد درصد از جمعیت شاغل ایالات متحده از زمان شروع همهگیری، احساس استرس یا اضطراب داشتند . از دست دادن شغل یا حتی تهدیدی که در پیش بود، بسیاری را به کوچه های تاریک ناخوشی روانی سوق داد.
آیا این فقط یک سوال بشردوستانه بدون عواقب اقتصادی است؟
جای تعجب نیست، نه .
هر گونه بهرهوری از دست رفته در شرایط اقتصادی، اهمیت جستجوی راهحل برای مشکلاتی از این قبیل را بهتر روشن میکند. طبق یک وب سایت پیشرو سلامت روان در بریتانیا، تخمین زده می شود که افرادی که با سلامت روان دست و پنجه نرم می کنند، تقریباً 225 پوند تقریباً 12.1 درصد از کل تولید ناخالص داخلی این کشور را تشکیل می دهند. تصور کنید، اگر برای این گروه مستعد خطر، محیط کاری فراهم شود که شرایط آنها را در نظر بگیرد و اکوسیستمی از حمایت و مراقبت درست را از طریق برنامه های سلامتی خود پرورش دهد، دامنه بهره وری افزایش می یابد. سازمانها نه تنها از نظر صرفهجویی در پول و افزایش بهرهوری، بلکه مشارکت و ابتکارات بیشتر در زمینههای نوآوری و توسعه نیز سود خواهند برد.
با این حال، ننگ مرتبط با اختلالات روانپزشکی، افراد را از جستجوی کمک حتی در زندگی شخصی خود منصرف می کند، چه رسد به اینکه در محل کار. لحن خفهای که در آن «فمانی روز سختی را سپری میکند» به یک شایعه یا بهانهای برای کاهش کمکهای این کارمندان تبدیل میشود. در بدترین حالت سناریوها همچنین زمینه ای برای رفتار ناعادلانه یا حتی اخراج از کار است.
اگر بخواهیم آن را در چشم انداز قرار دهیم، تعداد افرادی که واقعاً از مشکلات سلامت روان رنج می برند و بخشی فعال از نیروی کار هستند، به طرز شگفت آوری زیاد است. بنابراین، می توان فرض کرد که اکثر کارگران در مقطعی از زندگی کاری خود از مشکلات سلامت روان رنج می برند. کاهش بهره وری و غیبت فقط نوک کوه یخ این مشکل است.
بر اساس پرسشنامه WHO که اغلب برای ارزیابی سلامت و عملکرد کاری استفاده می شود، پرهزینه ترین وضعیت پزشکی که در صدر قرار گرفت افسردگی بود. هزینه غیرمستقیم سلامت روانی که شرکت ها متحمل می شوند بسیار بیشتر از هزینه هایی است که برای هزینه های مستقیم مانند بیمه پزشکی و قبوض داروخانه ها خرج می کنند. اگر سازمانها روی برنامههای مراقبت از سلامت روان سرمایهگذاری کنند، میتوانند نیروی کار خود را بهبود بخشند و به نوبه خود، با به حداقل رساندن غیبت و تاخیر در کار، سرمایهگذاری را بهبود میبخشند.
بیایید بفهمیم وقتی فردی از افسردگی رنج می برد در محل کار چه اتفاقی می افتد.
عصبی، بی قرار، تحریک پذیر و از دردهای جسمی شکایت دارند. هنگام کار با افراد یا گروهی، ممکن است منفعل شوند، کنار بکشند و مشارکت به طور قابل توجهی کاهش یابد. این منجر به طلسم های غیرمولد و بی هدفی کلی در مورد فعالیت های روزمره آنها می شود. اغلب این دوره های افسردگی با بی خوابی و خستگی همراه است که به نوبه خود توسط محصولات افسردگی به دیگری اضافه می شود. همچنین قضاوت و تصمیم گیری صحیح را در شرایط بحرانی مختل می کند.
افراد به نوبه خود سهل انگاری می کنند یا می توانند حداقل مراقبت های لازم برای شرایط خود را از عهده بگیرند. دوره های تکرار شونده همچنین به معنای پرخاشگری در محل کار، زیر پا گذاشتن هنجارها و قوانین یا فقط عدم اعتماد به نفس به سطحی است که حتی فعالیت های روزانه به خوبی مدیریت نمی شوند.
همه چیز به این خلاصه می شود که اگر به کارمندانی که نیاز به کمک بهداشت روانی دارند ارائه شود، هزینه های مالی کمتری برای شرکت و هزینه های کمتری برای کارمندان وجود دارد. سازمانها باید به آن بهعنوان سرمایهگذاری نگاه کنند که میتواند از نظر حوادث شغلی کمتر، مرخصیهای استعلاجی، کاهش بهرهوری و در نهایت حتی بر نرخ فرسایش بازدهی داشته باشد. این می تواند یک جزء جذاب برای استخدام افرادی از نسل بعدی باشد که برای چنین ابتکاراتی توسط سازمانی که ممکن است بخواهند بخشی از آن باشند ارزش قائل هستند.
در حالی که سازمان ها جنبه هایی مانند مدیریت استرس و مدیریت زمان را در ابتکارات منابع انسانی خود پوشش می دهند، اما این ابتکارات برای افرادی که به شدت رنج می برند به سختی کافی است. ابتکاراتی مانند پشتیبانی تلفنی، درمانگر حضوری در محل، برخی از مراحل مشخصی هستند که باید در نظر گرفته شوند. موسساتی مانند بیمارستان ها و مدارس نسبتاً در قدردانی از نیازهای کارکنان خود در مورد سلامت روانی فعال هستند، اما شرکت ها باید چتر بیمه پزشکی خود را گسترش دهند و بیماری های روانی را در آن پوشش دهند.
سازمان ها می توانند چندین مرحله را انجام دهند مانند:
- کمپین های آگاهی بخشی
- به اشتراک گذاری اطلاعات از طریق اینفوگرافیک، ویدئو و داستان سرایی
- یک فضای شارژ مجدد یا منطقه ای آرام
- کوچینگ، همسویی اهداف حرفه ای و شخصی، گفتگوهای توسعه
- مهارت هایی مانند همدلی و شفقت باید توسط مدیران تمرین و آموزش داده شود
- روانپزشک خانگی
- بحث در مورد مسائل مربوط به سلامت روان در طول جلسات ناهار برای رسیدگی به انگ و تشویق مردم به جستجوی کمک
نیاز به رویکردی جامع برای سلامت و تندرستی محیط کار باید شامل پوشش سلامت روان باشد تا اطمینان حاصل شود که بهرهوری و عملکرد نیروی کار بهینه میشود. در اقتصادهای در حال توسعه اهمیت بیشتری پیدا میکند زیرا از کارگران انتظار میرود ساعتهای طولانی را برای دستمزدهای اندک و مزایای اندک بگذارند. یک برنامه سلامت کامل از بار این کارگران کم می کند و آنها را تشویق می کند تا حتی زمانی که دیگر انتظارات مورد نظر به اندازه کافی برآورده نمی شوند، ادامه دهند.
در مقابل، در بخشهایی که نیروی کار بسیار ماهر است، دوباره برای سازمانها در درازمدت مفید است تا مطمئن شوند که بازیگران ستارهشان در حال سوختن نیستند. کمک به سلامت روان به سرمایه گذاری در سرمایه انسانی تبدیل می شود و در بلندمدت باعث صرفه جویی در هزینه ها می شود. اکنون زمان آن فرا رسیده است که سازمانها نه تنها در بیاعتنایی به بیماری روانی نقش فعالی ایفا کنند، بلکه از مهمترین داراییهای خود، یعنی افرادشان، حمایت لازم را برای مقابله مؤثر با آن ارائه دهند.
بدون نظر