اکثر سازمان ها رویکرد سیستمی را برای حفظ تعادل بین کار و زندگی اتخاذ می کنند. رویکرد سیستمی در درجه اول استرس بیش از حد بر رویه ها، سیاست های سازمان و مزایای پرداختن به مسائل مربوط به تعادل کار و زندگی دارد. اما رویکرد سیستم محدودیتهای خاص خود را دارد، زیرا چندین نکته مهم را نادیده میگیرد، زیرا تعادل بین کار و زندگی بیشتر به جای دیدگاه سیستمی، یک نگرانی فردی است. هدف اولیه رویکرد سیستمی بهترین کاری است که سازمان می تواند برای بهبود تعادل بین کار و زندگی کارکنان انجام دهد. از سوی دیگر، رویکرد محوری «فردی» بر بهترین کاری که کارکنان میتوانند برای دستیابی به تعادل بین کار و زندگی برای داشتن کیفیت زندگی بهبود یافته انجام دهند، متمرکز است. اگر یک سازمان را در نردبان راهبرد کار و زندگی قرار دهیم، ما می توانیم بفهمیم که هدف اصلی هر سازمانی بالا رفتن از نردبان و احتمالا قرار گرفتن در بالاترین پله نردبان خواهد بود. به دلیل قرار گرفتن در بالاترین موقعیت، سازمان ها به طور استراتژیک از عملکردهای استخدام مراقبت می کنند. دستیابی به بهبود مستمر در خدمات و بهره وری برتر از طریق حفظ کارکنان، انگیزه و تعهد برای ارائه بهترین نتایج ممکن در محل کار.
رویکرد سیستمی یا راهبرد سمت چپ کار و زندگی
رویکرد سیستمی، سمت چپ استراتژی زندگی کاری است، که در آن تمرکز بر ابتکارات سازمانی برای حفظ و توسعه تیمی از استخر استعداد با انگیزه است. این حمایت می تواند به شکل بیمه درمانی، برنامه های انعطاف پذیری، مزایای تعطیلات و وقفه های دوره ای از کار، حمایت مالی از کارکنان برای آموزش عالی یا برنامه های صدور گواهینامه تخصصی و بسیاری از مزایای دیگر برای ارتقای تعادل سالم بین کار و کار آنها باشد. اولویت های زندگی آنچه باید در نظر داشت این است که هنگام اجرای این مزایا یا مفهوم سازی نکات برجسته یک برنامه کاری-زندگی، هدف برنامه باید با اهداف نهایی کسب و کار سازگار باشد. تلاش های شرکت در این راستا با پیروی از استراتژی هایی که در زیر ارائه می شود تقویت خواهد شد:
-
- مزایای یک برنامه زندگی کاری که به خوبی برنامه ریزی شده است را می توان از طریق ارتباط موثر و تبلیغ برنامه به عنوان یک بسته همه جانبه تقویت کرد. نکات کلیدی برنامه های تعادل بین کار و زندگی را می توان به صورت جذاب در وب سایت شرکت به صورت بسته قرار داد.
-
- اجازه دادن به کارمندان برای نیم روز در تعطیلات آخر هفته اگر قبلاً ساعات کار خود را به طور تدریجی در اوایل هفته و بیشتر اختصاص داده باشند، بنابراین هیچ تعهد برنامه ریزی شده ای ندارند.
-
- ارائه یارانه به کارکنان در ورزش خارج از محل.
-
- ایجاد تیم های ورزشی و حمایت از آنها در تلاش هایشان.
-
- 1 تا 2 روز مرخصی با حقوق برای تعامل و اجتماعی شدن در جامعه.
-
- مفهوم و معرفی روز “خانواده خود را به محل کار بیاورید” به صورت سالانه یا فصلی.
-
- اجرای خط مشی مرخصی یا “بدون دوره کاری”، عدم استفاده از تلفن همراه یا سیستم.
-
- اجرای یک خط مشی کمی انعطافپذیر «در داخل و خارج از سطح شیبدار» بهوسیله آن کارمندانی که به دلایل شخصی به استراحت میپردازند یا کار را ترک میکنند، ممکن است به راحتی بدون موانع زیادی به سازمان بپیوندند.
با پیروی از رویههای بالا یا ابتکارات پیشنهادی، یک سازمان میتواند پای چپ خود را تقویت کند، اگرچه فقط یک طرف پا به تنهایی ممکن است در خدمت به هدف کمکی نکند، زیرا ایستادن فقط با حفظ تعادل روی یک پا بسیار دشوار خواهد بود. فقط. بیایید اهمیت استراتژی پای راست زندگی کاری یا رویکرد فردی را درک کنیم.
سمت راست استراتژی کار-زندگی یا رویکرد فردگرایانه
سمت راست استراتژی کار و زندگی اهمیت تفاوت های فردی را تصدیق می کند و همچنین به این نکته اذعان می کند که هر فرد اولویت متفاوتی دارد و روش های مستقل خود برای پرداختن به تعهدات شخصی و حرفه ای روزانه خود برای دستیابی به هماهنگی بین کار و زندگی دارد. جدای از این، شاید مناسب باشد که بگوییم تعابیر یا ترجیحات زندگی کاری برای یک فرد در یک دوره زمانی تغییر می کند. برای تازهتر، اولویتهای کار و زندگی متفاوت خواهد بود اگر با فردی که ممکن است در آستانه بازنشستگی باشد مقایسه کنیم. اولویتهای هر یک از ما در سطح فردی تقریباً به صورت روزانه تغییر میکنند. از این رو باید سعی کرد یک برنامه کاری و زندگی شخصی ایجاد کرد تا این تعادل حفظ شود.
نقشه راه آینده نگر
تحقیقات گسترده شواهدی را نشان داده است که رویکرد دو محوری به سازمانها در دستیابی به رشد سودآوری مطلوب منتفع شده است و افراد را قادر میسازد تا بهترین نتایج را در محل کار از طریق ایجاد توازن مثبتتر و کلیتر در جبهه کار و زندگی خود ارائه کنند. تحقیقات همچنین ثابت کرده است که مهارت های مدیریت روابط که در سطح فردی برای تعامل با خانواده و دوستان مورد نیاز است، به همان اندازه مورد نیاز کارکنانی است که نیاز به کار در یک محیط تیمی دارند. علاوه بر این، مدیریت زمان، مدیریت پروژه و مهارتهای کار در محل کار میتوانند به طور مساوی برای برآورده کردن خانواده، دوستان و تعهدات شخصی در سطح فردی مورد استفاده قرار گیرند.
بنابراین می توان نتیجه گرفت که سمت چپ و راست استراتژی های زندگی کاری باید مکمل یکدیگر باشند و در کنار هم برای تضمین دستیابی به اهداف فردی و سازمانی کار کنند. یکی در جهت بهبود اثربخشی سازمانی کار خواهد کرد و به پیشبرد سودآوری کسب و کار کمک خواهد کرد. در حالی که، دیگری کیفیت زندگی را در سطح فردی بهبود می بخشد و تعادل بین کار و زندگی را ارتقا می دهد.
بدون نظر